1396-01-03 15:35
1481
0
36926
سفرنامه؛

اگرعشقت نبود اینجا نبودم + تصاویر

به راستی شرهانی تلاقی آسمان و زمین است نمی توانی روی زمین بند شوی، گویی دنبال گمشده ای هستی که در این خاک جستجویش می کنی اینجا کجاست چرا بی قراری؟ تازه می فهمی رمز عملیاتی که در شرهانی انجام شده یا زینب کبری بوده و تو جواب همه بی قراری هایت را می گیری، و یاد همه بی قراری های زینب کبری بالای تل و داخل قتلگاه می افتی و گلی گم کرده ام میجویم اور را آرام آرام به یاد کشته مظلوم کربلا می خوانی.

به گزارش گلستان ما به نقل از ثامن، سفری در راه است و کم کم کوله بارت را آماده یک تجربه تازه میکنی این سفر با همه سفرها فرق می کند از هر تفکرو و از هر قشری هم که باشی دعوت نامه های خاصی می خواهد برای راهی شدن به سفری که قرار است شهدا پذیرای تو باشد سفرراهیان نور؛

با بدرقه و قرآن اسپند با اردوی دانشجویی راهیان نور راهی سفر می شوی، به نزدیکی های بروجرد که می رسی میبینی،همه اتوبوس ها مقصدشان یکی است و تو کمی آرامش میگیری.

قراربی قرارنی دوکوهه

 دوکوهه اولین میعادگاهی است که  قدم  در آن می گذاری دوکوهه را فقط شنیده ای اما این بار از نزدیک قدم درآن  میگذاری تازه میفهمی که چرا می گویند قرار بی قرارانی دوکوهه! ساختمان ها را به تو نشان میدهند که روزهایی در سال هایی نه چندان دور جایگاه دلدادگی مردان آسمانی بوده، همانجا که برای عملیات ها روز را شب  و شب را به روز سپری می کردند.

غربت سنگی دارد؛ اصلا نمی توانی یکجا بَند شوی، سراغ حسینیه حاج همت می روی به یاد همه آنها که در این پادگان عاشقانه صبح گاه داشتند دو رکعت نماز عاشقی می خوانی، از حسینیه تخریب چی ها می گویند اما تو چزی نمی بینی کدام حسینیه؟ اینجا که چیزی نیست.

روای برایت می گوید حسینیه تخریب چی ها دو کیلومتر فاصله دارد با صدای حزن انگیز می گوید تخریبی چی ها زیاد صدا می کردند! سوال ها در ذهنت موج می زند باید حسینیه را ببینی چرا صدای تخریب چی ها زیاد است؟ مهم نیست دو کیلومترپیاده روی میکنی تا به حسینیه تخریب چی ها برسی، میبنی حسینیه تخریب چی ها مانند خودشان مظلوم است تخریب چی یعنی من داوطلبم می شود  تا جانم را در میدان مین تقدیم کنم تا همزمانم با کمترین آسیبی پیروز عملیات شوند، تخریب چی ها زیاد صدا می کردند زیاد با خدا رازو نیاز می کردند شب ها خواب نداشتند هنوز هم می توان صدای رازو نیازشان با معبود را از درون قبرهای اطراف حسینیه تخریب چی ها شنید.

اطراف میعاد گاه عاشقی تخریب چی ها پراست  از قبرهایی به جامانده مردانی که رازو نیاز با خدا را نجوا می کردند ،وقت رفتن است و تو با غم غریبی دوکوهه را می سپاری به خدا و ارواح شهدایی که هنوز در این پادگان صبح گاه دارند، و مدام  تخریب چی ها تو را شرمنده نامشان می کنند.

قطعه ای از بهشت

 اردوگاه شهید زین الدین قطعه ای  از بهشت در زمین است که برگ برگ درختان و سبزه هایش شهادت می دهند مظلومیت و غربت رزمندگانی که این بیابان را آباد کردند و این روزها در  بهشت کنار اربابشان هستند.

شهید زین الدین پایه های اردوگاه را بنا کرد اما زمانی که تفکرش به بار نشست، نبود تا ببیند ثمره تلاش شبانه روزی خود را ؛ در اردوگاه شهید زین الدین که قدم می زنی احساس می کنی که آنها که روزی این زمین را آباد کردند از لای شاخ و برگ درختانش تو را نظاره گر هستند و تو مدام دنبال آنها هستی اما غبار گناهانت مانع می شود اما تو آنها را احساس می کنی!

این جا همه چیز دست شهداست به تو از شرهانی می گویند راه دور است شاید نتوان رفت، بین بچه های دانشجو همهمه می شوند همه می گویند ما شرهانی میخواهیم دست به دعا می شوند خدایا ما شرهانی میخواهیم به راستی شرهانی کجاست؟ که ندیده، نامش همه را  بی قرار می کند.

ای شرهانی چه سری است  بین تو وعمه سادات زینب کبری

شهدای شهرهانی مهربانند و زود دعا را اجابت می کنند مسیر پادگان شهید زین الدین تا شرهای برایت نه چند ساعت بلکه چند روز طول می کشد و  تا در زمین اش قدم  میگذاری بی قرار می شودی  گویی از بالای تل زینبیه بانوی کمر به دست به تو خیره نگاه می کند ای شرهانی چه سری است  بین تو وعمه سادات زینب کبری ؟

اینجا فقط یک کاروان آمده شرهانی تو چه مظلوم هستی! به راستی شرهانی تلاقی آسمان و زمین است نمی توانی روی زمین بند شوی، گویی  دنبال گمشده ای هستی که در این خاک جستجویش می کنی اینجا کجاست چرا بی قراری؟ تازه می فهمی رمز عملیاتی که در شرهانی انجام شده یا زینب کبری بوده و تو جواب همه بی قراری هایت را می گیری، و یاد همه بی قراری های زینب کبری بالای تل و داخل قتاگاه می افتی و گلی گم کرده ام میجویم اور را آرام آرام به یاد کشته مظلوم کربلا می خوانی .

اینجا باید احرام بست

نام فکه را که می شونی یاد سخن سید شهیدان اهل قلم می افتی "مکه برای شما، فکه برای من! بالی نمی خواهم، این پوتین‌های کهنه هم می توانند مرا به آسمان ببرند؛" پس باید احرام بست برای رفتن به فکه، سرزمین فکه با همه جا فرق می کند گویی قطعه ای است از عاشورا در زمین کربلا، بوی قتلگاه از فکه می آید صدای عطش و صدای مَشک های تیر خورده...


فکه تو را خوانده تا غربت رزمندگانی را برایت روایت کند که مظلومانه در قربانگاه با لب تشنه شهید شدند، در کانال گردان حنظله، بعثی‌ها با بلدوزرهایشان روی شهدای داخل کانال خاک ریختند و کانال را پر کردند. بعد هم روی آن را با حجم انبوهی از تله‌های انفجاری اعم از ضدتانک و پد خودرو، مین‌های والمر، گوجه‌ای، قمقمه‌ای و بشکه‌های فوگاز فرش کردند!

نمی دانم چقدر از گردان حنظله می دانی؟! سیصد نفر در یکی از کانال ها محاصره شدند و اکثراً با آتش مستقیم دشمن یا تشنگی مفرط به شهادت رسیدند.

در یادداشت های باقی مانده از یکی از شهیدان گردان حنظله آمده است:

«امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم. آب را جیره بندی کرده ایم. نان را جیره بندی کرده ایم. عطش همه را هلاک کرده، همه را جز شهدا، که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیده اند. دیگر شهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س)!»

مادری یا خواهری و شاید هم دختری گوشه ای روی رمل ها فکه بر زمین افتاده گویی بااین زمین حرف ها دارد دیگر کلمات در ذهن یاری نمی کنند فکه را بگویی، فکه را باید ببینی...

این زمین فراموش نمی شود

اما هویزه، تکرار تاریخ عاشوراست وقتی می شنوی شنی های تانک ها از روی پیکرهای شهدا عبور کردند، محمد حسین علم الهدی شیر مرد پیرو خط امام با همرزمان شهیدش به استقبال توی دانشجو می آید و می گوید ماهم دانشجو بودیم اما دانشجوی پیرو خط امام، جانمان را فدای اسلام و فرمان ولایت کردیم تو هم دانشجوی هستی چه کرده ای برای اسلام و ولایت؟

فضای معنوی هویزه همه را مات و محو خودش می کند مزار علم الهدی شلوغ است و  سنگ های مزار دیگر شهدا نیز پر از همهمه غریبی است،  برخی ها از کنار سنگ ها آرام عبور می کنند کمی مکث می کنند نوشته ها را می خوانند عده ای دوست دارند بالای سر همه مزار ها بروند فاتحه ای بخواندند ومَددی بجویند.

هویزه بر خلاف دیگر مناطق عملیاتی در طول سال پر است از مردمانی  که شیر مردان خود را فراموش نکردند مردم هویزه عاشق یادمان شهدای مظلوم هویزه هستند و برای زائرانش سنگ تمام می گذارند.

خدا خین را برایم معنا کن!

 خین سرزمینی است که فقط آنها که در کنار شهدای مظلوم خین بودند، خین را می فهمند، گوشه ای مردی میانسالی به یک علم تکیه داده و به فکر فرو رفته حالت غریبی دارد  نمی دانم به چه فکر میکند؟ شاید روزی که شقایق ها  در خین پر پر شدند  او هم اینجا بوده، تلاش میکنی بفهمی اینجا چه خبر بوده راوی هرچه می گوید سوال های تو بیشتر می شود.

برایت از پسر نوجوانی می گویند که در عین ثروت فراوان پدر به جبهه آمده و خین برایش جایگاه پرواز شده و پدرپزشک متخصص اش  که اعتقادی به اینها نداشت بعد از شهادت پسرش تا آخر جنگ در جبهه ها خدمت کرد اینجا که میرسی کم می آوری خدا خین را برایم معنا کن! خدایا کمکم کن خین و غربتش ر فراموش نکنم.

فرشته ها تو را در طلائیه  در آغوش میگیرند

قدم در طلائیه که میگذاری آسمان هم در حال نجوا کردن است گوش هایت پر می شود از صداهایی که نمی دانی چیست؛ گنبد طلایی حسینیه طلائیه تو را فرا می خواند بالای سر شهدای گمنامش می روی فاتحه ای می خواندی دل کندن از ضریح چوبی آن برایت سخت می شود اما می خواهی سه راهی شهادت را از نزدیک ببینی پس راه می افتی در امتداد یک جاده خاکی؛


اینجا دیگر کفش هایت را دوست نداری آنها را درب  ورودی از پای در می آوری تا سبک بال در آسمان طلائیه  پرواز کنی گوشه گوشه ای اینجا خلوتگاهی شده برای آنها که رشادت های خیبر را شندیده اند هنوز گوش هایت پر است از صداهایی که نمی دانی چیست ، به  سه راهی شهادت که میرسی صدا ها بیشتر می شود خدایا طلائیه امتحان سخت عاشورا است آسمان طلائیه به یاد دارد آتش های سنگ توپ و تانک دشمن را که پاره های تن این وطن را پاره پاره کرد صدا ها هنوز در طلائیه مانده و تو آنها راخوب می شنوی و می فهمی که چرا همت گفت هر کس در طلائیه ایستاد، اگر در کربلا هم بود، می‌ایستاد.

طلائیه سرزمین ایستادگی است زائرانش گوشه گوشه اش خلوت کردند شاید گوش های آنها هم پر شده از صداهایی که در خلوت می خواهند خوب گوش کنند تا بهتر بشنوند تا بشوند که به هر شکلی بود جزیره مجنون حفظ شد و حرف امامان روی زمین نماند پس تو هم به حرمت خون شهدای طلائیه نگذار حرف امامت روی زمین بماند.

شلمچه را باید دید

شلمچه را چه باید گفت! این جا یازهرا(س) رمز مظلومیت ها است، شلمچه را باید دید، توصیف بهشت سخت است به شلمچه که می رسم تازه میفهمم اگر عشقت نبود اینجا نبودم ای شهید. به شلمچه که میرسم از خدا می خواهم زیارت شلمچه را قسمت همه کند تا از نزدیک زمین مظلوم شلمچه را ببیند چون هیچ قلمی و هیچ نویسنده ای نتوان توصیف شلمچه را ندارد صدای فریاد های یا زهرای زائران فریاد مظلومیت رزمندگانی است که پیکر هایشان صدچاک شد، نامشان گمنام شد و زائرشان مادر پهلو شکسته....

مرضیه مهدیلو

انتهای پیام/

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.