1397-09-17 09:58
1916
0
59355
به قلم حضرت قلی حاجیلی دوجی؛

بهار در اواخر پاییز به روستای آق تقه مراوه تپه آمد

آقای دکتر هرسال با پوشاک های گرم که برایمان میفرستید زمستانمان بهار می شود ... هر چند گفته بودید که نگویند ولی ما خبر داشتیم ...آقای دکتر امروز همه جا ذکر خیر شماست ... همه می دانیم با همه ی مشغله کاری چقد خوب هوای پدر و مادرتون را دارین ...

به گزارش گلستان ما به نقل از راه اترک، مدرسه خیرسازی در روستای آق تقه در شهرستان مرزی مراوه تپه به بهره برداری رسید.

حضرت قلی حاجیلی دوجی، مدیرآموزش و پرورش شهرستان مرزی مراوه تپه در خصوص این افتتاح یادداشتی به این شرح نوشت:

ساعت هشت و ربع به محل مراسم رسیدیم. بهار آمده بود. شور و شادی را میشد در چهره های متبسم دانش آموزان دید. اهالی در جنب و جوش بودند و با خوشرویی از مهمانان استقبال میکردند. همه جمع شده بودند تا مدرسه ی جدید را افتتاح کنند.

مهمانان از جاهای دور و نزدیک یکی یکی وارد میشدند، خبرنگاران از همون ابتدای صبح در بین جمعیت بودند و هر کس به سلیقه ی خود به ثبت صحنه های زیبا ی حضور و وصف شور و شوق بودند.

مراسم با تلاوت قرآن با صدای دلنشین آقا مهدی عزیز و سرود ملی آغاز شد..

سخنرانان هریک به سهم خود در خصوص اهمیت مدرسه سازی و جایگاه خیرین صحبتهایی داشتند.

اما دلنوشته هایی که توسط دانش آموزان خوانده شد اشک را بر دیده گان حضار جاری کرد.. چقدر زیبا و صمیمی می خواندند... چقد پراحساس و عمیق می گفتند... دانش آموزی می گفت : "آقای دکتر هرسال با پوشاک های گرم که برایمان میفرستید زمستانمان بهار می شود... هر چند گفته بودید که نگویند ولی ما خبر داشتیم... آقای دکتر امروز همه جا ذکر خیر شماست... همه می دانیم با همه ی مشغله کاری چقد خوب هوای پدر و مادرتون را دارین... " 

چه پایان زیبایی برا مقاله ی خود نوشته بود :" البته در آخر من هم با این قلب کوچکم قول می دهم اگر خدا بخواهد در آینده مدرسه هایی خواهم ساخت با نام دکتر مهسا غراوی... البته کارهای بزرگ توفیق می خواهد

دنیایی از عشق و تکریم به قلب خیر مدرسه ساز تقدیم شد، دریایی بود از زیبایی و دعای خیر..

همه اشک شوق می ریختند.. باید اونجا می بود تا حس کرد، تا بویید،تا سیراب شد،.

امروز انگار خدا واقعا همین نزدیکیها بود... امروز غرور رنگ و بوی افتخار و بالندگی داشت.

... برا افتتاح روبان بسته بودند.. دو دانش آموز یکی با قرآنی در دست دیگری با نان تنوری ترکمنی... ولی این بار قیچی به دستان پدری بود که این مرد بزرگ و این پزشک حاذق را تربیت کرده بود... چه سعادتی بود بر پدر .. صلواتها یکی پس از دیگری فضا را عطر آگین میکرد.

داشتم می نوشتم که تلفنم زنگ خورد !!.. بزرگواری پشت تلفن صحبت میکرد.. گفت : با دخترم در مراسم حضور داشتم.. اومدم خونه دخترم دستمو گرفته و میگه "بابا تو هم یه مدرسه بساز "... و این مرد بزرگ بهم گفت که با توکل به خدا من هم مدرسه ای خواهم ساخت . "

داخل کلاسها رفتیم.. جبار داده معلم دوران ابتدایی دکتر هم آمده بود.. برای لحظه ای دکتر در کنار معلمش پشت نیمکت دانش آموزی نشستند.. چقد معلم دوران ابتداییش امروز غرق در شادی بود.

 در پایان مراسم افتتاح گروه گروه در کنار خیر مدرسه ساز عکس یادگاری می گرفتند.. پدر و مادر در طرفین و دکتر در بینشان.. دانش آموزان.. معلمان... مادران و پدران روستا.

امروز چه روز خوبی بود.. یک روز پرنور و باطراوت.. یک روز غرورانگیز و ماندگار.. یک روز خدایی.

امروز مدرسه تجلیگاه عشق و معرفت و محور همدلی و نشاط بود... و دبیرستان متوسطه اول دکتر عبدالصمد غراوی افتتاح شد.

"باز هم خیرینی خواهند آمد و مدرسه خواهند ساخت چرا که راه بهشت از همین نزدیکیها میگذرد"

حضرتقلی حاجیلی دوجی. پاییز ۹۷

انتهاي پيام/

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.