خواهر شهید «عبدالله بیانی» نقل میکند: «برادرم تنها شش ماه از ازدواجش گذشته بود وقتی از او خواستم از رفتن به جبهه منصرف شود در جوابم گفت: «نه باید بروم و از دین اسلام دفاع کنم».
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «گلستان ما»؛ شهید عبدالله بیانی فرزند غلامعلی در سال ۱۳۳۱ در خان به بین از توابع شهرستان آزادشهر متولد شد. او اولین فرزند و تنها پسر خانواده بود. عبدالله در دامن پر مهر و محبت پدر و مادر مهربانش رشد و نمو نمود و بزرگ شد.
داماد ۶ ماهه به جبهه رفت تا از دین اسلام پاسداری کند!
پدرش کشاورز و مردی بسیار مهربان و زحمتکش بود برای تامین مخارج خانواده از هیچ تلاش وکوششی دریغ نمیکرد. شهید دوران ابتدایی را در خان به بین و دوران راهنمایی را در گرگان به پایان رساند. برای گذراندن دوران دبیرستان به تهران رفت و وارد دانشگاه افسری شد. سپس در سال ۵۹ وارد ارتش شد.
شهید به آموزش و یادگیری علاقه بسیار داشت. اوقات فراقتش را با خواندن کتب مختلف و مجلات و روزنامهها پر میکرد به ورزش هم علاقه زیادی داشت و بیشتر فوتبال بازی میکرد.
در زمان قبل از انقلاب در تظاهرتها شرکت میکرد در بعد از انقلاب هم در محل کارش فعالیت سیاسی مینمود. او برای کامل کردن نیمی از دین خود با دختری محجبه ازدواج کرد. خواهرش میگوید: همان سال به من زنگ زد و گفت: دوستانش به او گفتهاند که درجبهه به او نیاز دارند. من به اوگفتم: عبدالله جان مادرت و خواهرت وهمسرت تنها هستند آنها نیز به تو احتیاج دارند نمیشود به جبهه نروی؟ او در حالی که لبخند برلب داشت در جواب من گفت: نه باید بروم و از دین اسلام دفاع کنم.
سپس به سر پل ذهاب منتقل شد معاون فرمانده بود آنقدر رفتارش خوب بود که همه او را دوست داشتند از طرفی مادرم نیز خیلی دلواپس بود شبی در خواب دیده بود که سوار اسبی هست و از روی اسب پایین میافتد و او خیلی ناراحت میشود صدایی میآید و میگوید: ناراحت نباشید شاید قسمت و تقدیر این باشد.
عبدالله مردی بسیار دلسوز و مهربان بود. به زندگی زناشویی بسیار مقید بود آنقدر به همسرش علاقه داشت که بعد از شهادتش با وجود اینکه شش ماه بیشتر زندگی نکرده بود همسرش تا ۲۰ سال به عشق او زندگی کرد تا از دنیا رفت.
وقتی به مرخصی میآمد همه فامیل برای دیدنش لحظه شماری میکردند خیلی دلش میخواست بعد از شهادتش او را درخان ببین دفن کنند. وقتی این حرف را میزند همه عصبانی میشدیم و میگفتیم خدا نکند که شهید شوی.
سرانجام عبدالله در تاریخ هفتم مهرماه ۵۹ بعد از حمله به دشمن موقع عقب نشینی یکی از سربازانش در منطقه جا مانده بود او با ماشین به دنبالش میرود که ناگهان حمله دشمن شروع میشود و بمبی به ماشینش اصابت میکند و عبدالله شهد شیرین شهادت را مینوشد و به دیار حق میشتابد.
روحش شاد و یادش گرامی باد
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد