مراسم بزرگداشت روز شاعر نامی ابوالقاسم فردوسی طوسی با موضوع جغرافیای استان گلستان در شاهنامه فردوسی عصر دوشنبه 23 اردیبهشت، با حضور جمعی از اعضای انجمن شعر و ادب گرگان در تالار فخر الدین اسعد گرگانی این شهر برگزار شد.
به گزارش گلستان ما، مراسم بزرگداشت روز شاعر نامی ابوالقاسم فردوسی طوسی با موضوع جغرافیای استان گلستان در شاهنامه فردوسی عصر دوشنبه 23 اردیبهشت، با حضور جمعی از اعضای انجمن شعر و ادب گرگان در تالار فخر الدین اسعد گرگانی این شهر برگزار شد.
علی اصغر کیانی، شاعر و شاهنامهپژوه گرگانی در جمع اعضای انجمن شعر و ادب گرگان، در زمینه «جغرافیای استان گلستان در شاهنامه فردوسی» اظهار کرد: بسیاری از مکانهایی که در شاهنامه از آنها یاد شده، به گفته شاهنامه پژوهان بزرگ، شامل چند نقطه جغرافیایی است. مثلاً میگویند، مازندران شاهنامه این مازندران نیست، زابل شاهنامه، این زابل نیست و همینطور بسیاری دیگر از اعلام جغرافیایی ذکر شده در شاهنامه. میگویند مختصاتی که ارائه میدهد نقاط متفاوتی را برای یک شهر در شاهنامه متصور میکند. مازندران را یکبار در همین جغرافیای ایرانی و بار دیگر در هندوستان تصور میکند.
وی افزود: از اینرو جغرافیای شاهنامه جغرافیای خاصی است؛ با اینهمه اشاراتی که فردوسی بزرگ به محدود جغرافیایی گلستان کرده است را با هم مروری میکنیم. در داستان پادشاهی فریدون میخوانیم که فریدون از اردبیل و آمل و ساری میگذرد و به تمیشه میآید. تمیشه، در منابع قدیم، شهری کهن در شرق طبرستان قدیم، در مرز شرقی طبرستان و سرحد گرگان، در شانزده فرسخی مشرق شهر ساری (ساریه) واقع بوده است. جغرافیای امروزی آن شهر کنونی کردکوی است. بقایای شهر قدیمی تمیشه و دیوار آن در غرب روستای سرکلاته خراب شهر در جنوب کردکوی موجود است.
کیانی ادامه داد: به گفته برخی باستان شناسان این شهر پایتخت یک سلسله محلی متعلق به اسلام تا دوره سلجوقی بوده و قدمت این شهر بسیار بیشتر بوده و بخشی از عناصر حفاظتی شهر نیز در دوره ساسانی و در زمان سلطنت خسرو انوشیروان ساخته شده است. تمیشه پایتخت دوم فریدون بوده و تاجگذاری فریدون در تمیشه اتفاق افتاده است. در شاهنامه به اینها اشاره شده و فردوسی روایت میکند که فرانک، مادر فریدون برای مراسم تاجگذاری فرزندش به تمیشه میآید.
شاهنامهپژوه گرگانی اضافه کرد: در حدود سی و چند کیلومتری تمیشه روستایی است به نام «مهدریجه» که متعلق به گلوگاه مازندران است. اسم این روستا هم حقایقی را برای ما روشن میکند. به تلفظ نام این روستا دقت کنید. مهدریجه؛ مهد ایرج. ایرج یکی از سه پسر فریدون است. نام این روستا هم بیمناسبت با شاهنامه نیست و اتفاقاً با تمیشه که محل تاجگذاری فریدون است، نسبتهایی دارد و ممکن است محل تولد یا بالیدن ایرج باشد، ایرجی که وجه تسمیه ایران، نام اوست. بین نوکنده و گلوگاه، منطقهی «کُلباد» را داریم، در شاهنامه، کُلباد، یکی از سرداران لشگر توران بوده که در جنگ ایران و توران کشته میشود و در منطقه مرزی دفن میشود. اگر از اهالی کُلباد بپرسید، کُباد که بوده، به شما خواهند گفت؛ کسی بوده که رستم، کتکش زد که مخفیگاه دیو مازندران را از او بگیرد. میگویند زبان کُلبادیها، ترکی است، حالآنکه زبان انها قرقیزی است و جالب آنکه همان زبان رامیانیها را دارند.
وی افزود: باز داستان بیژن و منیژه را در شاهنامه داریم که با جغرافیای گلستان مرتبط است. این داستان از آنجا آغاز میشود که به کیخسرو خبر میآورند که «ارمانیان» آمدهاند و از حمله پیدرپی گرازها به زمینهای کشاورزیشان شکوه دارند و خواستار تدبیر پادشاهاند. به اعتقاد بسیاری از شاهنامهپژوهان، ارمانیان، ساکنان رامیان امروزیاند. از نظر آوایی و جنس کلمه، ارمانیان و رامیان شباهت بسیار دارند. بیژن، برای دفع خسارات گرازها داوطلب میشود اما پدرش گیو مخالفت میکند ولی در نهایت بیژن به همراه گرگین که سنوسالی داشته و به آن منطقه آشنایی داشته به ارمانیان میرود، و با کشتار گرازها، مردم آنجا را از گزند آنها آسوده میکند. جالب اینکه الان هم کشاورزان رامیانی، همین مشکل را دارند و از حمله گرازها در عذاباند.
شاعر و شاهنامهپژوه گرگانی ادامه داد: بیژن بعد از این کار بزرگ، خیمهای در دشت میبیند، پیش میرود و در آن میان منیژه، دختر افراسیاب، پادشاه توران را میبیند و دل در گرو عشق او مینهد. بیژن با منیژه، سه روزی به عیش و نوش میگذراند و تصمیم میگیرد به دربار کیخسرو، پادشاه ایران برگردد، منیژه از او میخواهد بماند، بیژن قبول نمیکند و منیژه در نوشیدنی او داروی بیهوشی میریزد و او را بیهوش به توران و به کاخ خود میبرد. مدتی بعد، گرسیوز به افراسیاب خبر میدهد که پسری ایرانی، هفتهای است در کاخ دخترت ساکن شده است. افراسیاب خشنگین میشود و دستور میدهد، بیژن را نزد او بیاورند، بین بیژن و تورانیان درگیری پیش میآید و در نهایت گرسیوز قول میدهد که در امان است اما افراسیاب حکم به مرگ بیژن میدهد و در اینجا پیران ویسه و قرهخان از وزیران دربار توران، افراسیاب را بیم میدهند که چنین نکند و عواقب ماجرای کشتن سیاوش را به او یادآور میشوند. قرهخان، پیشنهاد میدهد بیژن را زندانی کنند. جالب اینکه، قرهخانیها، فامیل بزرگی در منطقه رامیاناند و ارتباط قرهخانی که در شاهنامه به عنوان وزیر افراسیاب از او نام برده شده با این فامیل بزرگ، بایست مورد کنکاش قرار گیرد.
کیانی ادامه داد: گفتیم که ارمانیان، در مرز ایران و توران بوده. جالب اینکه اکنون هم دو روستا به نام «توران ترک» و «توران فارس» در حوالی رامیان و آزادشهر داریم. بیژن را به چاه میافکنند و منیژه را از کاخ بیرون میکنند،گرگین هم به دربار ایران بازمیگردد و خبر مرگ بیژن را به کیخسرو میدهد، کیخسرو، در جام جهانبین خود مینگرد و بیژن را در چاه میبیند. چنان که در شاهنامه میخوانیم، سرانجام بیژن به دست رستم که در جامه مبدل بازرگانان به توران میرود و از آن چاه نجات مییابد. در رامیان امروز، دشتی داریم که به «دشت بیژن» معروف است. چاهی داریم که به «چاه بیژن» معروف است؛ برخی از محلیها به این چاه، «چاه پیرزن» هم میگویند. شباهت آوایی پیرزن به بیژن، جای تردیدی نمیگذارد که پیرزن، تصحیف و تحریفی از بیژن است.
وی اذعان داشت: در جای دیگری در شاهنامه میخوانیم که انوشیروان به گرگان میآید و مردم این شهر که از حمله ترکان سرزمینهای شمالی به تنگ آمدهاند، داد خود به درگاه او میبرند و میگویند؛ «نیاریم گردن برافراختن/ ز بس کشتن و غارت و تاختن» و از او میخواهند برای دفع تجاوزات آنها تدبیری بیندیشد. فردوسی، به زیبایی و رسایی از زبان مردم گرگان دادخواهی میکند؛ «نباشد به گیتی چنین جای شهر/ گر از داد تو ما بیابیم بهر» انوشیروان دادگر متأثر میشود؛ «سرشک از دو دیده ببارید شاه/چو بشنید گفتار فریادخواه» و دستور میدهد بهترین معماران را از سراسر جهان آن روز، گرد بیاورند و دیواری در برابر این تجاوزات احداث کنند.
شاهنامهپژوه گرگانی اضافه کرد: به دستور او معمارانی از هند و روم و دیگر نقاط میآیند و دیواری به طول دویست کیلومتر بنا میکنند. این دیوار تاریخی از گمیشان تا گلیداغ استان گلستان کشیده شده است. فردوسی در شاهنامه به وضوح به ساخت این دیوار اشاره کرده است و حتی جزئیاتی از بنا را بازگو میکند. اشاره میکند که هنگام آواز بلبل و فصل بهار بود و بخشی از دیوار در دریا احداث شده است؛ «یکی باره از آب برکش بلند/برش پهن و بالای او ده کمند ـ به سنگ و به گچ باید از قعر آب/برآورده تا چشمه آفتاب» و جالب آنکه سفارش میکند بهترین معماران را به کار گمارید و بر آنان گنج بگشاید که خلاف داد و مردانگی است که ایرانیان در رنج باشند و گزند ببینند؛ «نباید که آید یکی زین به رنج/ بده هرچه خواهند و بگشای گنج»
کیانی در پایان عنوان کرد: کتابهایی در زمینه جغرافیای شاهنامه نوشته شده، «فرهنگنامه اعلام جغرافیایی در شاهنامه با محوریت بخش اساطیری و پهلوانی» نوشته سودابه خداکرمی و «ﺟﻐﺮاﻓﻴﺎي ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ از ﻛﻴﻮﻣﺮث ﺗﺎ ﻛﻴﺨﺴﺮو» از ﺣﺎﻧﻴـﻪ ﺑﻴﺮﻣـﻲ از آن میاناند. اما لازم است، پژوهشگران محلی، در این زمینه به تحقیق بپردازند. این نشانگان و تشابهات که در داستان بیژن و منیژه و منطقه رامیان وجود دارد ما را بر آن میدارد که تحقیق گستردهتری انجام دهیم و بخشهایی ناشناخته و پنهان از شاهنامه را بشناسانیم. این نسبتها که منطقه ما یعنی جغرافیای استان گلستان با شاهنامه دارد، ما و فرزندان ما را به شاهنامه علاقهمندتر میکند و این علاقه آنها را به خواندن شاهنامه و بهره بردن از حکمتهای درون داستانهای آن تشویق میکند. شاهنامه گنجینه فرهنگی ماست که راه و رسم درست زندگی کردن را در قالب داستانها و حماسهها و اسطورههای جذاب به نسلها منتقل میکند و حیف است که از فرزندان ما از آن بیبهره باشند.
انتهاي پيام/
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد