شهید نوروزعلی میرشکار گفت: ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است، خواهرم حجاب تو وقار توست، وقار تو حجاب توست.
به گزارش گلستان ما به نقل از رصد۵۷ گفتگویی با نرگس میرشکار خواهر شهید نوروزعلی میرشکاری ترتیب داده است که در ادامه نظر شما را به متن گفتگو جلب می کنیم.
- خانم میرشکار سلام در ابتدا بیوگرافی مختصری از زندگی برادرتان را بیان بفرمائید.
شهید نوروزعلی میرشکار متولد ۱۳۴۳/۱/۱ در روستای نسرکان شهرستان خان ببین به دنیا آمد، تحصیلات ابتدایی خود را در شهر گلند و تحصیلات راهنمایی در شهرستان آزادشهر به پایان رساند و پس آن به روستای والش آباد رفته و در آنجا ساکن شدند.
- رفتار شهید با پدر و مادرتان چگونه بود؟
شهید میرشکار حتی یک بار هم صدایش را به روی مادرم بلند نکرد ، اینقدر عالی بود که چندین بار بعد از شهادتش مادرم می گفت کاش این چندسالی که پسرم زنده بود یک حرف بلندتر به من می زد حداقل دلم نمی سوخت.
- راجع به رفتار شهید با سایر اعضای خانواده توضیح دهید:
با همه خواهرها مهربان بود و هیچ فرقی بین ما نمی گذاشت.
- چه صحبتها و توصیه هایی به شما خواهران می کرد؟
بیشتر درمورد حجاب توصیه می کرد، بارها در دفاتر تکلیفم می نوشت: ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است و همیشه توی کتاباهایش توصیه به حجاب می کردو می گفت خواهرم حجاب تو وقار توست، وقار تو حجاب توست.
- ارتباط شهید با دوستانش چگونه بود؟
با دوستانش خیلی صمیمی بود و در مدتی که با هم مدرسه می رفتیم ندیدم که با دوستی اختلافی داشته باشد.
- رابطه شهید با قرآن و دعا چگونه بود؟
هر شب جمعه در منزل ما دعای کمیل برگزار می شد و برادرم با همرزمانش که از جبهه مرخصی می آمدند دعا می خواندند.
- چه آرزوها و خواسته هایی داشت؟
بزرگترین آرزویش این بود که از حقوقش برای پدر و مادر خانه ای بخرد.
- آیا غیر از کتب درسی مطالعات دیگری داشتند؟ معمولا چه نوع کتاب هایی بود؟
بله. بیشتر کتاب هایی در رابطه با اسلام، امام خمینی(ره) مطالعه می کردند.
- اولین بار در چه سنی و چگونه به جبهه رفت؟
اواخر سال ۱۳۵۹ به جبهه اعزام شد، چون سنش کم بود، با دست کاری درشناسنامه ۲ سال سنش را بالا برد. پدرم با همکاری شورای محل کارهای قانونی شناسنامه را انجام دادند.
- تاریخ شهادت برادرتان کی بود؟ چندروز بعد از شهادت تشییع شد؟
۶۱/۱/۲ در دشت عباس شوش در عملیات فتح المبین با برخورد تیر مستقیم به سرشهید شدند و ۳ روز بعد از شهادت تشییع شد.آن موقع پدرم گرگان نبود، ۳ روز جنازه را نگه داشتند ولی به دلیل برف و بسته بودن جاده ها پدرم به تشییع نرسید و تا آخرین روز زندگی اش باورش نمی شد که تنها پسرش شهید شده باشد.
- از اینکه خواهر شهید هستید چه احساسی دارید؟
به خودم افتخار می کنم که خواهر شهید هستم، می دانم که برادرمان در راه اسلام شهید شد وشهادتش افتخار ماست.
- به نظر شما چگونه می توان فرهنگ جهاد و شهادت را برای همیشه زنده نگه داشت؟
ما با حجاب و با عفتی که داریم باید زینبی رفتار کنیم، امر به معروف و نهی از منکر باید همیشه ورد زبانمان باشد. اگر می بینیم کسی حجابش را رعایت نمی کند به او تذکر بدهیم چون امر به معروف در قرآن تاکید شده است.
- چه خاطراتی از شهید به یاد دارید؟
می خواست مرا برای کودکستان ثبت نام کند رفتیم مدرسه، گفتند چون ۶ ساله هستی باید برای کلاس اول ثبت نام کنید. برادرم گفت: خواهرم مدرسه می روی؟ من گفتم مدرسه چطور جایی هست؟ و من را به مغازه ی روستا برد و برایم مداد، دفتر،مدادرنگی و… خرید و گفت: در مدرسه نوشتن را یاد میگیری و آنجا به تو جایزه میدهند و با حرف های برادرم شوقی در من ایجاد شد و الان با سواد بودنم را مدیون برادرم هستم.
- آیا وصیت نامه برادرتان موجود است؟
خیر. همان روز تشییع وصیت نامه قرائت شد. چیزهایی که یادم هست اینکه از ملت خواسته بود پشت امام و رزمندگان را خالی نگذارند، جبهه ها را خالی نگذارند، تاکید کرده بود که مثل مردم کوفه نباشیم که حضرت علی (ع) را تنها گداشتند، به خواهرها هم حجاب اسلامی را تاکید کرده بودند.
عشق به امام خمینی(ره)
یادم هست که به برادرم می گفتیم اگر در جبهه اسیر شوی، عراقی ها از تو میخواهند که به حضرت امام (ره) توهین کنی، آن وقت چه می کنی؟
برادرم گفت: اولا که خدا نکند که اسیر شوم، بعدهم اگه اسیر شوم یه چاقویی همیشه به کمرم هست با آن چاقو زبانم را میبرم که زبان نداشته باشم به امام و رهبرم توهین کنم.
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد