دوست عزیزم! آقای رستمی قهرمان پرافتخار ما، هروقت که به تو فکر میکنم از شدت شوق قلبم میلرزد و اشک به چشمانم حلقه میزند.
به گزارش گلستان ما به نقل از مشرق، ایرج رستمی» بهتاریخ 26 شهریور 1320 شمسی، در «آشخانه» (توابع «بجنورد») متولد شد. «رستمی» پس از پایان دوران تحصیل مقدماتی در زادگاهش، راهی دوره سربازی در مشهد مقدس شد و پس از اتمام دوران سربازی به ارتش پیوست و به نیروی هوابرد شیراز منتقل و همزمان با خدمت در ارتش موفق به اخذ دیپلم شد و توانست به دانشگاه افسری نیز راه پیدا کند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با گسترش دامنه آتش فتنه داخلی، «رستمی» از سوی ارتش به کردستان اعزام و در آنجا با «دکتر مصطفی چمران» آشنا شد. وی در آبان 1358 شمسی در کردستان مجروح شد و 9 ماه در بستر افتاد. در همین ایام بود که دکتر چمران، بارها به عیادت او رفت و همچنین نامهای به او نوشت که نشان از ارادت و محبت عمیق آن عارف وارسته به «ایرج رستمی» داشت. متن نامه مزبور به این قرار است:
بسم الله الرحمن الرحیم
دوست عزیزم! آقای رستمی قهرمان پرافتخار ما
هروقت که به تو فکر میکنم از شدت شوق قلبم میلرزد و اشک به چشمانم حلقه میزند.
امیدوارم که هرچه زودتر، صحت و سلامت خود را بازیابی و با هم در کوهها و دشتها و درهها و در خطرناکترین سنگرها برای پاسداری از ایران و انقلاب فداکاری کنیم.
دوستدار تو
دکتر چمران
دوستی و همراهی میان دکتر چمران و سرگرد «ایرج رستمی» تا آخرین روز حیات این افسر مؤمن، پایدار ماند. با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهههای حق علیه باطل شد و پس از مدتی بهدستور شهید چمران مرکز آموزش نیروهای ستاد جنگهای نامنظم را راهاندازی کرد و مسئولیت ستاد آن مرکز در منطقه «درب خزینه» از سوی شهید «چمران» بهعهده وی گذاشته شد. پس از مدتی، «ایرج رستمی» جانشین شهید چمران در فرماندهی ستاد جنگهای نامنظم شد و مرد شماره 2 این گروه گردید.
رهبر انقلاب اسلامی، «حضرت آیتالله خامنهای» در توصیف شهید «ایرج رستمی» گفته است:
«معروف بود در دوران دفاع مقدس میگفتند فلانی نور بالا میزند، روشن است؛ یعنی بهزودی شهید خواهد شد. این نورانیتِ حضور بسیجی بود؛ این را من خودم مشاهده کردم؛ نه یک بار و دو بار. یک موردی که مربوط به همین استان شماست، بد نیست عرض کنم. یک سرگرد ارتشی که بعد ما فهمیدیم ایشان اهل آشخانه است ــ سرگرد رستمی ــ بهمیل خود، بهصورت بسیجی آمده بود در مجموعه گروه شهید چمران، آنجا فعالیت میکرد. بنده مکرراً او را میدیدم؛ میآمد، میرفت. یک شبی با مرحوم چمران نشسته بودیم راجع به مسائل جبهه و کارهایی که فردا داشتیم، صحبت میکردیم؛ در باز شد، همین شهید رستمی وارد شد. چند روزی بود من او را ندیده بودم. دیدم سرتاپایش گلآلود است؛ این پوتینها گلآلود، بدنش خاکآلود، صورتش خسته، ریشش بلند؛ اما چهره را که نگاه کردم، دیدم مثل ماه میدرخشد؛ نورانی بود. روزهای قبل، من این حالت را در او ندیده بودم. رفته بود در یک منطقه عملیاتی، آنجا فعالیت زیادی کرده بود؛ حالا آمده بود، میخواست گزارش بدهد. او بعد از چندی هم به شهادت رسید. ارتشی بود، اما آمده بود بسیجی وارد میدان شده بود؛ فعالیت میکرد، مجاهدت میکرد، حضور فداکارانه داشت ــ در همان مجموعه بسیجىِ شهید چمران ــ بعد هم به شهادت رسید».
ایشان در جمع دیگری، مجدداً از شهید رستمی یاد کرده و فرمودهاند:
«مرحوم شهید رستمی ــ که او هم از شهدای خراسان است؛ یک فرد روستایی و بهظاهر عامی ــ توی جمعی که فرماندهان درجه یک نشسته بودند و رئیس جمهور وقتِ آن روز هم نشسته بود، آمد صحبت کرد و گزارش میدان جنگ داد، جوری که همه این فرماندهان رسمیای که نشسته بودند مبهوت شدند!».
«ایرج رستمی» سرانجام در بامداد روز 31 خرداد 1360 شمسی، با آتش دشمن بعثی، در منطقه دهلاویه بال در بال ملائک گشود. «دکتر مصطفی چمران» چند ساعت بعد، پس از دریافت خبر شهادت معاونش، این جملات را بر زبان آورد:
«خدا «رستمی» را دوست داشت و برد، اگر ما را هم دوست داشته باشد، میبرد».
تنها چند ساعت پس از آن، «مصطفی چمران» با خون خویش وضو گرفت و به دوست عزیزش ملحق شد.
روحمان با یادشان شاد
هدیه به ارواح بلندپروازشان صلوات
اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
روحشان شاد انشاالله شفیع ما در روز قیامت باشند