1394-07-06 09:00
2928
0
21160

مردی که 20 بار عمل کرد و امام جواب نامه‌اش را داد/ امانت‌دار خوبی برای انقلاب باشیم

فرارسیدن هفته دفاع مقدس یادآور رشادت‌های مردان و زنانی است که برای پاسداری از دین و خاک و ناموس و انقلاب به ندای معمار کبیر انقلاب لبیک گفتند و با تأسی از فرهنگ عاشورا در جبهه‌های جنگ حق علیه باطل حاضر شدند.

به گزارش گلستان ما  به نقل از نیلکوه از جای‌جای میهن پهناور ایران اسلامی برای حضور در این میدان نبرد حاضر شدند تا برای همیشه تاریخ حماسه‌ای رقم زنند که از آن با عنوان «8 سال دفاع مقدس» نام ببرند.

سوژه مصاحبه «نیلکوه» در سال روز آغاز این دفاع مقدس مردی نام‌آشنا برای مردمان شهرستان گالیکش، علی‌الخصوص مشتریان بانک کشاورزی گالیکش است.

مردی که به‌پیر جماران نامه نوشت و ....

nilkooh494 1

سرگذشت:

منصور قره محمودلی هستم، فرزند حسین، متولد 2 / 1 / 1345 در گالیکش. مدرک تحصیلی دیپلم اقتصاد اجتماعی. کارمند بانک کشاورزی با 27 سال سابقه خدمت.

در چه تاریخی به جبهه اعزام شدید؟ از کجا و کدام شهر؟

در تاریخ 5 / 11 / 1361 از طریق کمیته انقلاب اسلامی شهر گالیکش به جبهه جنوب و چزابه اعزام شدم.

nilkooh494 1

با توجه به سن و سالی که داشتین خانواده مخالفتی برای حضور شما در جبهه نداشتند؟

چون 17 سال بیشتر نداشتم پدر مخالف رفتنم به جبهه بود؛ من سه بار ثبت‌نام کردم و پدرم هر 3 بار ممانعت کرد و گفت: هنوز برای من زود است، بزرگ‌تر شدی بعد برو. من هم گفتم تا بزرگ بشوم جنگ هم تمام می‌شود و این‌یک تکلیف است و باید بروم. سال دوم دبیرستان بودم که با فتوای امام خمینی و بدون رضایت پدر و خانواده به جبهه رفتم.

از گالیکش غیر از شما چه کسانی همسفر تان بودند؟

آقایان محمد محبوب، مهدی خسروی (شهردار سابق گالیکش)، مرحوم سید خلیل حسینی نیا (بخشدار سابق گالیکش)، یحیی قره محمودلو، رمضانعلی شیخی، آدینه محمد وزیری و چند نفر دیگر.

چقدر سابقه حضور در جبهه دارید؟

یک ماه در جبهه بودم که زخمی شدم و به علت جراحات سنگین موفق به ادامه‌ی خدمت در جبهه نشدم. البته بعد از مجروحیت در دیوان دره هم یک ماه حضور داشتم.

nilkooh494 1

کجا مجروح شدید، در کدام عملیات و شرح کامل ماجرا:

من در جبهه چزابه معروف به شیب نیسان و تپه‌های دوقلو در عملیات والفجر مقدماتی به علت اصابت ترکش خمپاره 60 از ناحیه فک و صورت مجروح شدم و به علت وخامت اوضاع جسمی به اورژانس پشت خط که آنجا جنگل عمغر نام داشت منتقل شدم. انتقال من به اورژانس با سختی‌های زیادی همراه بود؛ چون در تیررس کامل دشمن قرار داشتیم.

در جنگل عمغر به دلیل خونریزی شدید بی‌هوش شدم و بعد از بهوش آمدن متوجه شدم که در بیمارستان «جندی‌شاپور» اهواز بستری هستم. در بیمارستان پزشکان گلویم را سوراخ کرده بودند و من از این طریق نفس می‌کشیدم. یک هفته در اهواز بودم که در این مدت چند بار تا پای شهادت پیش رفتم. بلافاصله بعدازآن‌یک هفته، به بیمارستان «خانواده ارتش» تهران اعزام شدم. به مدت دو سال در بیمارستان خانواده ارتش 10 بار مورد عمل جراحی قرار گرفتم. در طی این دو سال فقط 10 روز برای مرخصی به خانه آمدم تا به دلیل شرایط موجود، دوستان و فامیل‌ها و مسئولین مرا در خانه ملاقات کنند.

به علت حال بد جسمانی این 10 روز مرخصی به پنج روز تبدیل شد و سریعاً به بیمارستان منتقل شدم. بعد از 2 سال به بیمارستان «حضرت فاطمه زهرا» در تهران منتقل شدم و در آنجا 6 بار مورد عمل جراحی قرار گرفتم. یک‌بار در بیمارستان نور افشار و یک‌بار در بیمارستان سمیه و یک‌بار در بیمارستان ساسان و یک‌بار هم در بیمارستان مهر مورد عمل جراحی قرار گرفتم. جمعاً تا سال 74 من 20 بار مورد عمل جراحی قرار گرفتم.

nilkooh494 1

گفتید که بعد از مجروحیت 1 ماه هم در «دیوان دره» حضور داشتید.

برای یازدهمین عمل جراحی به بیمارستان رفته بودم که چون دکتر نبود و رفته بود خارج از بیمارستان بدون هماهنگی خانواده رفتم جبهه. به استان کردستان شهر دیوان دره رفتم. از بسیج دیوان دره اعزام شدم به سپاه دیوان دره و یک ماه هم آنجا خدمت کردم. بعد برای عمل جراحی برگشتم تهران. بعد از عمل آمدم خانه و خانواده‌ام فکر می‌کردند که در این مدت تماماً بیمارستان بوده‌ام. آن زمان تلفن به این گستردگی نبود که بخواهم اطلاع‌رسانی کنم.

چه کسی به خانواده‌تان اطلاع داد که مجروح شده‌اید؟

یک هفته بعد نماینده بنیاد شهید اهواز به داییم اطلاع داده بود و ایشان هم به خانواده‌ام گفتند. متأسفانه پدرم در بیمارستان با دیدن صورتم سکته ناقص کردند که همین امر منجر به فوت ایشان بعد از هفت سال شد.

جانباز چند درصد هستید و از چه نقاطی دچار مجروحیت شدید؟

جانباز 50 درصد هستم و از ناحیه کتف چپ، فک، صورت، زبان و گلو مجروح شدم.

nilkooh494 1

این جراحات چه مشکلاتی برای شما ایجاد کرده است؟

زیبایی‌ام مخدوش شده است. به علت نداشتن دندان و فک قادر به جویدن غذا نیستم. به علت قطع عصب زبان و چسبندگی آن به ته دهان قادر به تلفظ حداقل چهار حرف نمی‌باشم و به علت بلعیدن غذا سیستم گوارشی‌ام دچار مشکل شده که عوارض جبران‌ناپذیری را به وجود آورده است.

خانواده با این جانبازی کنار آمده‌اند؟ ناراحت نیستند که چرا در جبهه حضور داشتید و این یادگاری را برایشان به ارمغان آورده‌اید؟

خانواده‌ام همیشه همراه من بوده‌اند و به جانبازی بنده افتخار می‌کنند و در تمام شئونات زندگی جانبازی مرا در رأس همه‌ی امور قرار می‌دهند.

اکنون اگر دوباره جنگی رخ دهد، همسر شما اجازه می‌دهد که همسرش و فرزندانش در جنگ حضور پیدا کنند؟

قطعاً بله؛ چون دفاع از حریم اسلام، نظام اسلامی، کشور و نوامیس واجب است و برای همه‌ی ملت به‌خصوص فرزندان من یک تکلیف شرعی است.

در جبهه بیشتر دل‌تنگ چه کسانی می‌شدید؟

چون اون زمان مجرد بودم فقط دل‌تنگ خانواده و مدرسه بودم.

بعد از اتمام جنگ خواب جبهه را هم دیده‌اید؟

بله؛ شب فوت حضرت امام کابوس بدی دیدم که با سروصدای فراوان خانواده مرا بیدار کردند و من فردا صبح متأسفانه شنیدم حضرت امام فوت‌شده‌اند.

یک‌بار دیگر هم خوابی دیدم. با شهید بقایی در عملیات والفجر 8 شرکت داشتم؛ شهید بقایی در کنارم شهید شدند و من در خوابم به شهید بقایی گفتم سلام مرا به امام حسین (علیه‌السلام) برسان.

قشنگ‌ترین فیلم‌هایی که در مورد جنگ و دفاع مقدس دیده‌اید؟

فیلم‌های شیار 143، بوی پیراهن یوسف، چ و کانیمانگا.

از خاطرات تلخ و شیرین جبهه بفرمایید لطفاً.

از خاطرات تلخ من در جبهه جنگ، عدم توفیق درجه‌ی شهادت است که علی‌رغم جراحات سنگین و خطرناک به درجه شهادت نائل نشدم.

خاطره شیرین من هم مربوط می‌شود به دران حضورم در بیمارستان. از طریق شهید صیاد شیرازی که به بیمارستان خانواده ارتش آمده بودند خواستم که نامه‌ی مرا به امام خمینی (ره) برساند؛ در آن نامه از حضرت امام (ره) خواسته بودم که برای شهادت این‌جانب دعا کنند اما حضرت امام در پاسخ‌نامه که یک ماه بعد جوابش را دریافت کردم برای بنده شفای عاجل و التماس دعا درخواست کرده بود. پاسخ این نامه توسط یکی از معاونین شهید صیاد شیرازی به دست من رسید. متأسفانه همان زمان که حالم خوب نبود نفهمیدم نامه چی شد. شاید در اسناد حضرت امام باشد.

چه تاریخی ازدواج کردید و حاصل این ازدواج؟

در تاریخ 16 /9 / 1369 با یکی از اقوام ازدواج کردم که حاصل آن‌یک پسر و یک دختر است که در حال حاضر دخترم در مقطع کارشناسی ارشد مشغول به تحصیل است و پسرم نیز محصل مقطع پیش‌دانشگاهی است.

nilkooh494 1

چه صحبتی با نسل جوان کشور دارید؟

نسل امروز باید بداند انقلاب اسلامی به همین راحتی به دست نیامده است و این نظام حاصل خون هزاران شهید و درد و رنج هزارآنجانباز و آزاده و ایثارگر است. پیرو ولایت‌فقیه و رهبر فرزانه انقلاب باشید و با حضور درصحنه‌ها همچون گذشته اجازه دست‌اندازی دشمن به کشور را ندهید. امانت‌دار خوبی برای این انقلاب باشیم.

چه صحبتی با مسئولان نظام‌دارید؟

از مسئولین تقاضا دارم در جلسات اداری و امنیتی و هر نشست دیگری حداقل از حضور جانبازان بالای 50 درصد به‌عنوان مشاور استفاده کنند؛ حداقل جانبازان فوق را از اتفاقات منطقه مطلع نمایند و از حضور در منزل آنان برای دلجویی کوتاهی نکنند.

در پایان صحبتی با خوانندگان دارید بفرمایید:

از همه التماس دعا دارم، مراقب خود و نظام باشید.

انتهای پیام/

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.