به گزارش گلستان ما ؛ حسن عزیزی مقدم کارشناس ارشد منطقه خاور میانه؛ مردم یک جامعه وقتی کتاب می خوانند، چهره آن جامعه و شهر را عوض می کنند و مسئولین دانا به این چهره، پویایی و کارامدی می دهند، و در واقع این دو(مردم،مسولین) هستند که به جامعه شان چهره زیبا یا نازیبا می دهند.

این جمله را از مارکس خواندم و چقدر تلخ است که نمود آنرا امروز باید در پیرامون خودمان ببینیم ، او یک بورژواست و به جایی رسید که ادعای خدایی کرد، او کارگر را زیر مجموعه ای از وجود خود می داند، او امر و نهی می کند، وعده بهشت و جهنم می دهد، او معتقد است اگر با من باشید در بهشت کار من لقمه ای نان می خورید و بی من، برای لقمه نانی در جهنم بی کاری باید پرسه بزنید. و به تعبیر بهتر شما در زنده ماندن مدیون من هستید.

حال و روز امروز مردم با برخی مسئولین است ، کلی جوانان تحصیل کرده، که می توانند چهره جامعه را با علم و دانش خود عوض کرده و به روند پیشرفت جامعه نفس تازه بدهند، اما دریغا که با این روند به سمت و سوی بی چهره شدن و شاید هزار چهره شدن گام برمیداریم.

ادعای معنویت هست، اما عمل معنوی مدتهاست عملا دیده نمی شود. فقط شعارش گوش ها را پر کرده است، آنان که طی فرایندی، بیراهه بر مسندی می نشینند گاه خود را یک قدرت می پندارند، قدرتی بلامنازع، راه می روند احترام می خرند،

فخر می فروشند و بهشت و جهنم (کار،بیکاری) وعده می دهند و حتی ایدئولوژی مردم را نیز دست کاری می کنند.

چقدر ظریف اما بی رحمانه، چهره شهر را عوض می کنند، بجای خدمتگزاری و خادم بودن، تاریخ ارباب و رعیتی را تکرار می کنند.

چرا اینان نمی دانند یا نمی خواهند بفهمند چهار پایه قدرتشان بر دوش مردم سوار است و چرا آنان نمی دانند که تمامی ارزش امروز خود را مدیون و مرهون همین مردمند که افسوس و بس افسوس باید برای دیدن آنها ساعتها در انتظار باشند و زمانها پشت درب اتاق محل کار آنان با حوصله سرآمده بنشینند. و این آن چهره واقعی شهری است که گاها با بی تدبیری، حق خوب زندگی کردن و آرامش مردم را به نفع خودشان به زنجیر کشیده اند.

کاری کنیم تا اگر نباشیم، یادمان در دلها یادگار و ماندگار بماند اعتماد مردم، به برخی بر عریکه نشستگان جان دهد و نبود اعتماد............. دهد.

انتهای پیام/