نام خانم علاقی در بین کشته شدگان بود.وای ......چه فاجعه ای ....خدایا خودت رحم کن....نمی دانستم این خبر دردناک را چگونه به پدر و مادرم بگویم....آنان نیز باورشان نمی شد.
به گزارش گلستان ما به نقل از ترکمن نشر، در آخرین روزهای مهرماه، پس از یک هفته دلهره و تلاش برای رفتن به کنفرانس و نمایشگاه بین المللی کتاب در عشق آباد ، وارد مرز باجگیران شدیم. از این مرز در سالیان دور بارها و بارها به همراه خانواده ام گذشته بودم. اکنون زیر نم نم باران ایستاده بودم و به خاطرات و شیرین کاری های دوران خرد سالی خود فکر می کردم .روزی با برادرم سردار، مسابقه گذاشتیم تا درلب مرز ایران و ترکمنستان بایستیم و تا می توانیم با پرش به اینور و آنور تعداد ورود و خروج هایمان را به ایران و ترکمنستان زیاد کنیم. معمولا هم برادرم برنده می شد....در یک آن، چهل پنجاه بار ورود و خروج می کردیم.
تو این فکرها غوطه وربودم که اس ام اسی آمد . با خود گفتم باشد تا اونور مرزکه رسیدم می خوانم حتما کار اداری است چون در حال گذر از مرز بودم و عملا نمی توانستم کاری انجام دهم. ولی یک لحظه کنجکاو شدم دیدم از خانم شهنازعلاقی است. وقتی که دیدم از مکه است کنجکاویم بیشتر گشت. خانم علاقی همیشه برایم انرژی بخش بود.
هر وقت اورا با لباس ترکمنی و روسری و کلیپسش می دیدم به یاد معلم های خوب ترکمن خودم می افتادم که منشاء لطف و صفا بودند. اینطوری حس خوبی به همدیگر داشتیم. چرا که تقریبا دستی در انجام مراحل پیش از انتشار کلیه کتابهایش داشتم. بویژه دو کتاب آخرش "چگونه وضو بخوانیم؟" و " چگونه نماز بخوانیم؟" که ویژه اهل سنت بود. این دو کتاب با گلاسه داخل و متن خیلی شیک شده بود. طرفداران زیادی در حوزه ی خود داشت. حتی منتخب وزارت ارشاد هم شد. اس ام اس را که خواندم، افسوس خوردم که پیامشان را زمانی دریافت می کنم که از مرز دارم خارج می شوم. پیام ایشان چنین بود:
" سلام سونا جان خوبى خانواده خوبن من شهناز علاقى ام الان از مکه پيام مى فرستم اينجا از نويسنده هاى استان گلستان وايران اثارشونو مى خوان تا جايى ثبت کنن وتو مسابقه شرکت بدن مى تونى فايل کتابهامو برام بفرستى عزيزم جى ميل دارن از همکاريت ممنونم."
جواب من چنین بود:" سلام خانم علاقي عزيز، جيميل را بفرستيد بهم . چون من فعلا راهي خارج کشورهستم به همكاران مي سپارم ايميل انجام شود"
و جواب ایشان:" مى تونيد به ادرس فوق ارسال کنيد فقط بعد ارسال به من اعلام کنيد ممنون مى شم درحد امکان همه. وگرنه هم فقط دو کتاب وضو ونماز اهل سنت . بازم ازت ممنونم."
من هم برای اینکه بتوانم کاری بکنم قبل از خروج، به یکی از همکاران انتشاراتی پیام دادم تا کار ایشان بر زمین نماند.
در عشق آباد مراسم ها و سخنرانی ها و نمایشگاه به اتمام رسید و به کمک خدا حضورو تلاش مان بسیار خوب و چشمگیر بود. وقتی که به هتل آق آلتین رسیدیم،که وای فای داشت و می شد با لاین مرتبط شد. خبری آمده بود که جانباختن حجاج ایرانی و ترکمن را نشان می داد. بلافاصله پیام دیگری رسید و مرا سنگ کوب کرد.نام خانم علاقی در بین کشته شدگان بود.وای ......چه فاجعه ای ....خدایا خودت رحم کن....نمی دانستم این خبر دردناک را چگونه به پدر و مادرم بگویم....آنان نیز باورشان نمی شد. همه ساعاتی در بهت و حیرت فرو رفتیم...بدون هیچ کلامی....گمانم پدرم پیام تسلیتی از طریق یکی از دوستانش به گروهی که در آن فعال بود (یعنی فراغی) فرستاده بود.
وقتی داستان اس ام اس مکه را برای پدر تعریف کردم، او هم با حسرت داستان مشابهی را گفت. بدین مضمون که سرکار خانم علاقی در جشن عروسی پسرشان و ولیمه حج تمتع امسالشان، اس ام اس مشابهی را فرستاده بود. در حالیکه پدرم در فرودگاه امام خمینی منتظر پرواز به خارج ازکشور بوده ...در آن پیام خواسته بود تا شب شعری در منزل ایشان بدین مناسبت ترتیب داده شود. پدرم از اجرای شب شعر خبری نداشت.
ولی امروز که پیکر پاک خانم علاقی، الگو و اسوه ی زنان ترکمن در بندر ترکمن تشییع شد؛ وهزاران نفر آمدند ازجای جای ترکمنصحرا که نشانه ی ارج نهادن به شخصیت والای وی بود؛ به گروه های فرهنگی و ادبی ترکمنی پیشنهاد می دهم با توجه به جایگاه و فعالیت های فرهنگی، تربیتی و اجتماعی این بانوی بزرگوار در سالگرد شان و شاید زودتر شب شعری بخاطر خواست قلبی این نویسنده و شاعره محبوب مان در منزل ایشان برپا گردد.
روح لطیف او شاد باد و قرین رحمت الهی ...آمین
سونا سارلی / دانشجوی دکتری و مدیر داخلی مجله فراغی
انتهای پیام/
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
خدا رحمت کنه... خیلی دردناکه.. لعنت بر آل سعود