1402-04-03 01:05
628
0
85484

شهید علی بکتاش، مکانیکی که محبوب خدا شد

شهید علی بکتاش، مکانیک زبردستی بود که با حضور در جبهه‌ها به فیض شهادت رسید و 9 سال پیکر مطهرش در خاک تفتیده شلمچه جاوید بود.

به گزارش گلستان ما؛ هفدهمین روز از روزهای گرم شهریور سال 1348 خورشیدی گذشته بود که صدای گریه تولد نوزادی در منزل خلیل بکتاش طنین‌انداز شد تا گرمای تولد این نوزاد تازه به دنیا رسیده گرمای ایام شهریور را به فراموشی ببرد.

لحظاتی بعد نوزاد را در قنداقه‌اش به دستان آقا خلیل بکتاش دادند، خلیل با لبانی خندان اذان و اقامه را در گوش‌های راست و چپ نوزاد قرائت کرد و بنا بر نذری که قبل تولد نوزادش کرده بود به یاد و نام حضرت امیرالمومنین علی (ع) فاتح خیبر، نام «علی» را بر فرزندش نهاد.

صدای گریه و بی‌تابی علی باعث شد قنداقه را تحویل مادرش گلزار خانم دهند تا از شیره جان خود علی را سیراب کند، با اولین تماس با مادر و نوش جان کردن اولین قطره شیر علی آرام گرفت و چندی بعد چشمان نازش را فرو بست و در کنار بالین مادر با آرامشی فوق‌العاده به خواب رفت.

ساعتی بعد مجددا علی چشم باز کرد و برای دومین بار دنیای پیرامون خود را نظاره کرد و قنداقه‌اش دست به دست در بین اعضای خانواده می‌چرخید و بوسه‌باران می‌شد.

دوران کودکی و تحصیلات ابتدایی

علی در فضای صمیمی خانواده‌اش رشد می کرد و به کمک پدر و مادرش راه رفتن را آموخت و در همین ایام در آغوش مادر در مراسمات مذهبی و عزاداری‌های اباعبدالله الحسین (ع) و ائمه اطهار شرکت می‌کرد.

در همین مراسمات شخصیت معنویش رشد و از همان کودکی با به دست گرفتن علَم هیئت عزاداری محله با فرهنگ سرخ حسینی آشنا شد و در سال 1354 تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه کاووس آغاز کرد و توانست این دوران را با موفقیت به پایان برساند.

او علاقه وافری به ورزش به‌خصوص ورزش دو و میدانی داشت و او که نوجوانی بسیار پر جنب و جوش و شاداب بود در همین دوران با همه دوستان و بچه‌های محله حضور فعالی در مراسمات مذهبی مسجد داشت.

علی به کارهای عملی بیشتر از درس و مشق علاقه نشان می‌داد، دوران تحصیلات ابتدایی اش همگام شده بود با تظاهرات و راهپیمایی های مردم علیه رژیم ستمشاهی که او هم با وجود سن کم در این راهپیمایی‌ها به صورت مداوم شرکت می‌کرد.

دوران نوجوانی و تحصیلات راهنمایی

علی بکتاش تحصیلات دوران راهنمایی خود را در مدرسه راهنمایی شهید مدنی گنبدکاووس گذراند، سال سوم راهنمایی بود که احساس کرد علاقه چندانی به درس و مشق ندارد و با این اوصاف ترک تحصیل کرده و به شغل مکانیکی روی آورد.

با پشتکار و علاقه‌ای که از خود در این رشته نشان داد توانست در این شغل به موفقیت برسد و یک مکانیک و استاد کار حرفه‌ای بشود.

در همین ایام بود که به عضویت پایگاه مقاومت بسیج حضرت جواد الائمه (ع) در مسجد کاظمیه درآمد و با عشق و علاقه‌ای که به بسیج و سپاه داشت بصورت فعال در ماموریت‌های ابلاغی بسیج شرکت می‌کرد تا آنجا که او یک پای ثابت گشت و نگهبانی‌های پایگاه بود و بارها شده بود که برای برقراری امنیت محله و شهر تا اذان صبح به گشت و نگهبانی و پاسداری از کوچه پس کوچه‌های محله می‌پرداخت.

حضور در جبهه

مدتی از فعالیت و عضویتش در بسیج محله که گذشت و با اصول و عقاید و فعالیت‌های بسیج  آشنایی کامل پیدا کرد، هوای جبهه رفتن به سرش زد.

پس از چندی علی تصمیم گرفت برای دفاع از وطن و کیان اسلامی و برای مبارزه با دشمن کافر بعثی به جبهه‌های حق علیه باطل بشتابد به همین منظور جهت ثبت نام و اعزام به جبهه به ستاد جذب نیرو سپاه مراجعه و ثبت نام کرد.

در تاریخ پانزدهم مهر ماه سال 1365 خورشیدی برای طی کردن دوران آموزش عمومی اعزام به جبهه به پادگان گوهر باران ساری اعزام  شد و دوره آموزش عمومی را با دقتی خاص به پایان رساند.

علی در دوران آموزشی با حساسیت و دقتی خاص به سخنان و آموزش‌های مربیان توجه می‌کرد تا آنجا که تمامی نکات آموزشی مربیان را در دفترچه جیبی‌اش یادداشت کرده بود که این دفترچه یکی از یادگاری‌های باقیمانده از شهید بوده و نزد خانواده‌اش موجود است.

پس از اتمام دوره آموزش عمومی و اخذ گواهینامه و کارت آموزشی در تاریخ 30 دیماه 1368 برای مقابله و مبارزه با دشمن بعثی و دفاع از میهن به جبهه اعزام شد که از دوستان و همرزمان صمیمی وی در این ایام می‌توان به «احمد نهر اقدم» و «محمدرضا طراوت» اشاره کرد که هر دو نفر به درجه رفیع شهادت نایل آمده‌اند.

شهید بعد از اعزام به جبهه در جنوب کشور به گردان حضرت صاحب الزمان(عج) لشکر 25 کربلا پیوست و در این گردان به عنوان آرپی‌جی‌زن سازماندهی شد. علی بعد از استقرار و سازماندهی در گردان حضرت صاحب‌الزمان (عج) نامه‌ای از جبهه برای خانواده می‌فرستد و در این نامه برای آرامش خانواده‌اش و دوری از دل نگرانی آنها نسبت به خودش خطاب به پدرش چنین می‌نویسد: پدر جان، جای من اینجا خوب است، ما اینجا همش بیکار هستیم، فقط و فقط می‌خوریم و می‌خوابیم! از طرف من هیچ‌گونه نگرانی نداشته باشید.

عملیات کربلای5

یازده روز از آغاز عملیات کربلای پنج گذشته بود که نیروهای گردان صاحب‌الزمان (عج) برای کمک به رزمندگان خط‌شکن وارد عملیات شده و در منطقه شلمچه – پاسگاه زید به آنان پیوستند.

منطقه عملیاتی شلمچه که در جنوب شرقی شهر مهم بصره قرار گرفته و تقریبا نزدیک‌ترین محور وصولی به این شهر به شمار می‌آید، از شمال، به آب گرفتگی جنوب زید ( محل استقرار گردان صاحب و محل شهادت علی بکتاش)، از شرق، به دژ مرزی ایران و عراق، از جنوب، به رودخانه اروند و اروند صغیر، از غرب، به کانال زوجی و شهرهای تنومه و الحارثه محدود بود.

منطقه شلمچه به لحاظ اهمیت سیاسی و نظامی ‌آن، به عنوان یکی از معابر وصولی شهر بصره، همواره در زمره اهداف قوای نظامی‌ جمهوری اسلامی‌ایران قرار داشت. در صورت تسلط بر این منطقه، جمهوری اسلامی‌ می‌توانست برتری خود در جنگ را به اثبات برساند

نحوه شهادت

نیروهای گردان حضرت صاحب الزمان (عج) که شهید علی بکتاش نیز جزو آن بود در منطقه عملیاتی شلمچه – پاسگاه زید- به مقابله و مبارزه با دشمنان مزدور بعثی پرداخته و رشادت‌های بسیاری از خود نشان دادند به طوری‌که علی دراین پیکار و نبرد سخت به علت آتش سنگین دشمن بعثی مجروح شده و جراحتی سطحی نیز برپیکرش وارد آمد.

دوستان و همسنگرانش از وی می‌خواهند که به پشت جبهه برگردد اما گوش به حرف هیچ یک از آنان نمی‌دهد و مردانه تا پای جان و آخرین قطره خون بر دشمنان متجاوز یورش می‌برد و بر اثر اصابت ترکش خمپاره بر زمین می‌افتد و از جاییکه آتش دشمن بسیار سنگین بود دوستانش قادر نبودند که پیکر مجروح او را به پشت جبهه منتقل کنند بنابراین به علت شدت جراحت و خون‌ریزی شدید به فیض عظمای شهادت نائل آمده و پیکرش در دشت کربلای شلمچه باقی می‌ماند و افتخار 9 سال جاوید‌الاثربودن به مقام عظیم شهادتش اضافه می‌شود.

یکی از همرزمان و دوستان شهید به نام «برات عسکرزاده» حال و اوضاع منطقه‌ای که علی در آنجا به شهادت رسید را چنین بیان می‌کند که: «تو گردان صاحب‌الزمان بودن و صبح به خط زدن و آتش مستقیم دشمن بچه‌ها رو درو می‌کرد ولی عملیات انجام شد، شلمچه منطقه حالت نعل اسبی داشت ما توی گردان مسلم (س) بودیم و قرار بود ما عملیات کنیم ولی گفتن بچه‌های عملیات کارشون تمام نشده و عراق خیلی آتش خمپاره می‌ریخت و منطقه رو شخم می‌زد. صبح ۱۲ اسفند بود که به عقب آمدیم و اونا به خط زدن و دشمن یکسره آتش می‌ریخت که علی بکتاش و احمد نهراقدم اونجا شهید شدند».

پس از 9 سال جاویدالاثری و چشم انتظاری خانواده این شهید بالاخره در اسفند ماه سال 1374 خورشیدی مصادف با روز جهانی قدس در ماه مبارک رمضان چندین استخوان از بقایای پیکر مطهرش به همراه یک عدد بادگیر و پلاک توسط گروه تفحص سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به زادگاهش گنبدکاووس منتقل شد و طی یک تشییع جنازه بسیار باشکوه در کنار سایر همرزمان و شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در گلزار شهدای امامزاده یحیی بن زید (ع) به خاک سپرده شد و برای همیشه تاریخ ِهستی «عندربهم یرزقون» شد.

انتهای خبر/

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.