آزاده و جانباز از روستای توران فارس گفت: شکنجه های روحی و جسمی که به اسرا وارد می کردند فقط بخاطر گرفتن اطلاعات جنگی از آنها بود ولی تمامی رزمنده اسرا ایستادگی می کردند.
به گزارش گلستان ما به نقل از گل رامیان، به مناسبت سالگرد ورود آزادگان به میهن اسلامی گفتگویی با آزاده و جانباز 8 سال جنگ تحمیلی داشتیم.
روستازاده و از خانواده ای کشاورز بود و از سال 62 با نیروهای بسیجی همکاری داشت و در همان روستای توران فارس مشغول به تحصیل بود.
«حسین خان ببینی» فرزند علی، متولد 1347 ، دارای 3 فرزند ، مدت 29 سال به عنوان فرهنگی مشغول به فعالیت است.
وی می گوید: چندین بار برای ثبت نام به جبهه های حق علیه باطل اقدام کردم ولی به دلیل سن کم با مشکل مواجه شدم و ثبت نام انجام نشد.
سرانجام در سال 1366 و برای خدمت مقدس سربازی، خدای متعال مرا برای خدمت به خلق خدا و حفظ وطن، در راه خود پذیرفت و موفق شدم زیر پرچم جمهوری اسلامی خدمت کنم.
در عملیات مرصاد اسیر شدم
در مدت 11 ماه خدمت سربازی در سه عملیات شرکت کردم و در عملیات سوم بنام مرصاد در منطقه شلمچه و در 31/ 4/ 67 به دست نیروهای دشمن به اسارت در آمدم.
وی از ماجرای اسیرشدنش می گوید: خط مقدم بودیم و اعلام کردند که دشمن تک زده است. هنگام برگشت از خط مقدم در محاصره کامل دشمن قرار گرفتیم و با دستان و چشمانی بسته ما را به شهر بغداد بردند.
27 ماه اسیر بودم
مدت 9 ماه در شهر بغداد در یک پادگان آموزشی بودیم وبعد از 9 ماه اسارت ما را به پادگان دیگر در شهر تکریز که زادگاه صدام حسین بود انتقال دادند و 18 ماه در آن پادگان زیر شکنجه های عراقی های بعثی قرار گرفتیم.
27 ماه در سخت ترین شرایط مکانی، بهداشت و غذا و بدون هیچ نام و نشانی به عنوان اسرای مفقودالاثر گذراندیم.
این روستازاده انقلابی می گوید: شکنجه های روحی و جسمی که به اسرا وارد می کردند فقط بخاطر گرفتن اطلاعات جنگی از آنها بود ولی تمامی رزمنده اسرا ایستادگی می کردند.
خان ببینی از دوران اسارت می گوید: هنگام آمارگرفتن باید ساعت ها بر روی دوزانو و سر به پایین می نشستیم تا آنها شناسایی نشوند.
مکان برای خوابیدن بسیار کم بود و با همکاری و همدلی دوستان دیگر به نوبت میخوابیدیم. با کابل برق و پتک شنجه می کردند.
تلخ ترین و شیرین ترین خاطره
خان ببینی، تلخ ترین خاطره اش را خبر رحلت امام بیان می کند.
شیرین ترین خاطره زمانی بود که بعد از 26 ماه اسارت، خانمی از صلیب سرخ به جمع اسرا آمد و خبر آزادی را داد و یک ماه بعد آزاد شدیم.
این آزاده سرافراز می گوید: البته تا زمانیکه به مرز خسروی هم نرسیده بودیم، برایمان غیر قابل باور بود. آنها ابتدا اسرای خود را تحویل گرفتند و بعد اسرای ایرانی را تحویل دادند.
سال 69 به ایران برگشتم و در لحظه ورود خاک ایران را بوسیدیم .
وقتی از خانم جمشیدی همسر آزاده پرسیدم که، چه شد تصمیم به این ازدواج گرفتید، می گوید: زندگی با یک سرباز امام زمان باعث افتخار من است.
وی ادامه می دهد: اینها به خاطر ما رفتند و شهید و جانباز و مجروح شدند .
تاسف از وضعیت بدحجابی، اعتیاد در جامعه
فرزند این آزاده می گوید: پدرم از وضعیت بدحجابی، اعتیاد جوانان و کارهایی که بر علیه نظام انجام شود، بسیار متاسف می شود.
این روستازاده جانباز و اسیر دوران 8 سال جنگ تحمیلی حرفش را اینگونه به پایان می رساند: باید پیرو خط رهبری و ولایت فقیه باشیم و بکوشیم خون شهدا و امام راحل پایمال نشود.
وی تاکید می کند: اسرا، جانبازان شهدای زنده هستند، باید به خانواده های شهدا احترام گذاشت چون اگر شهدا نبودند ما نیز نبودیم .
انتهای پیام/
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
به به آقا حسین عزیز مرد نیک روزگار
اجرتان با حضرت زینب (س)