1393-07-08 15:36
2791
0
3592

گفتگو با جانباز گلستانی که با پای مصنوعی قله ها را فتح میکند

جانباز 70 درصد گلستانی که تا یک قدمی شهادت پیشرفته اکنون با وجود از دست دادن یکی از پاهای خود در راه دفاع از کشور، به افتخارات متعددی دست پیدا کرده است.

به گزارش گلستان ما ، "داود عامری" 30 خرداد 1342 در محله ملل متحد شهرستان گرگان دیده به جهان گشود. دوران نوجوانی و جوانی اش با دوران جنگ تحمیلی همزمان شده بود و او همچون تعداد زیادی از هم سن و سالان خود راهی جبهه های حق علیه باطل شد و در دفاع از سرزمین مادری خود جنگید.

وی در راه دفاع از میهن یکی از پاهای خود را از دست داده است اما در همین وضعیت نیز به قله های مختلف و مرتفی صعود کرده است که شاید افراد سالم و عادی از پس انجام این کار بر نیایند.

به بهانه فرا رسیدن هفته دفاع مقدس به سراغ حاج داود عامری رفته ایم و وی در گفتگو با خبرنگار مهر دوران تلخ و شیرین دفاع مقدس و دوره پس از آن را اینگونه روایت کرده است:

حضورم در جبهه داوطلبانه بود

این جانباز دوان جنگ تحمیلی ابتدا نحوه حضورش در جبهه را اینگونه توضیح می دهد: دوران جوانی من با آغاز جنگ همزمان شده بود و همان طور که پدر و برادر بزرگ ترم در جنگ حضور داشتند من هم احساس وظیفه کردم و سال 62 راهی جبهه ها شدم و نزدیک 70 ماه به صورت داوطلب و بسیجی در جبهه باقی ماندم.

داود عامری ادامه می دهد: سالی که وارد جبهه شدم برای حضور در عملیات "والفجر 3" که منجر به آزادسازی "مهران" شد به لشکر 5 نصر ماموریت پیدا کردیم و در آزادسازی این شهر نقش مستقیمی داشتیم. در سال 65 که بار دیگر مهران در دست دشمن افتاده بود من در منطقه حضور داشتم و این بار با عملیات "کربلای یک" این شهر آزاد شد.

احساس کردم امروز شهید یا مجروح می شوم

عامری در مورد چگونگی مجروحیت خود می گوید: من در دوران حضور در جبهه همواره نکات ایمنی و نظامی را به طور کامل رعایت می کردم و از طرفی ترسی در وجود من و بسیاری از رزمنده ها وجود نداشت. در صبح روز ششم بهمن 65 که مجروح شدم ترس و دلهره عجیبی بر من مسلط شده بود و حس کردم که امروز کشته یا مجروح خواهم شد.

وی می افزاید: ساعت 10 و نیم صبح در شلمچه (منطقه نهر جاسم) به همراه 4 تن از همرزمانم در ادامه عملیات کربلای 5 با انفجار دو گلوله توپ، یکی در بالای سر و دیگری در کنار ما، ترکش های توپ از دو ناحیه به بدنم اصابت کرد که در همانجا پای راستم ازحوالی زانو قطع، شکمم پاره، دست راست و پای چپ هم مجروح شد. در مجموع 14 ترکش به بدنم اصابت کرد.

http://multimedia.mehrnews.com/Original/1393/07/06/IMG11325918.jpg

عامری ادامه می دهد: 3 تن از دوستانم در آنِ واحد شهید شدند و درفاصله یک تا دو متری کنارم افتادند. به نفر پنجم که دوست، هم محلی و همسایه قدیمی من بود 3 ترکش به ناحیه های پاشنه پای چپ، پنجه و بازوی دست چپ اصابت کرد و روی زمین افتاد.

وی به لحظات پس از مجروحیت اشاره می کند و می گوید: به علت پارگی شریان فمورال ران راست خون زیادی از آن خارج می شد و در آن لحظات تلاش کردم با دست چپم که سالم بود، جلوی خونریزی را بگیرم، خون از لای انگشتانم با فشار خارج می شد تا اینکه به مرور زمان قدرت آن کم شد. به همان اندازه ای که از فشار خون کاسته می شد من نیز از هوش می رفتم و پس از یک دقیقه به طور کامل بیهوش شدم.

به دکتر گفتم: انسان تا کوپنش تمام نشه از دنیا نمیره!

این جانباز 70 درصد در ادامه به حضورش در بیمارستان اشاره می کند و می گوید: در مجموع حدود 20 دقیقه روی زمین افتاده بودیم، ابتدا به اورژانس صحرایی "شهرک دوئیجی" و سپس به بیمارستان صحرایی (زیر زمینی) امام حسین (ع) منتقل کردند. طبق گفته پزشک ورودم به اورژانس با از کار افتادن قبلم همراه شده بود و به سرعت مرا به اتاق عمل بردند و عملیات احیای قلب را انجام دادند.

داود عامری به ماجرای مکالمه اش با پزشک معالج خود می پردازد و می گوید: در نهایت به کمک خداوند و تلاش پزشکان به هوش آمدم. پس از به هوش آمدن، پزشک معالج برای سنجش میزان هوشیاری سوالات متداولی از من پرسید و من به همه آن ها جواب دادم. پس از این سوالات دکتر به من گفت: «خدا خیلی تو رو دوست داشت» من در شرایطی که توان کافی برای صحبت کردن نداشتم پرسیدم: «چطور آقای دکتر؟» و وی نحوه زنده ماندم را توضیح داد،2 بار هم قلبم زیر عمل از کار افتاده بود، از اینکه جان یک جوان را نجات داده خوشحال بود.

 وی ادامه می دهد: در آن لحظات به جای اینکه از دکتر به خاطر زنده ماندم تشکر کنم به آهستگی گفتم: «آقای دکتر، انسان تا کوپنش تمام نشه از دنیا نمیره!» پس از شنیدن این حرف، پزشک به من گفت «الحق که تو بسیجی هستی» من همیشه افتخار می کردم که بسیجی امام هستم و زمان مجروحیت از اینکه عکس امام بر روی سینه ام بود حس خوشایندی به من دست می داد.

از حضور در جبهه پشیمان نیستم

این جانباز گلستانی پس از طی کردن دوران نقاهت بار دیگر راهی جبهه ها شده است. وی در این باره می گوید: احساس می کردم حضورم در جبهه واجب است، بعد از درمان مجدد به جبهه برگشتم تا پایان جنگ آنجا بودم. هر 6-7 ماه یکبار مرخصی می آمدم که البته معمولاً زودتر از موعد برمی گشتم.

داود عامری اظهار می کند: از زمانی که در بیمارستان بستری بودم به فکر بازگشت به جبهه بودم و همین کار را هم انجام دادم. با وجود مخالفت خانواده، در نهایت پذیرفتند که به جبهه بازگردم.

وی با بیان اینکه از حضور در جبهه پشیمان نیست می گوید: دفاع مقدس، دوران سخت و پرخاطره ای بود برای کسانی که برای کشورمان جنگیدند. من هم افتخار می کنم و خوشحال هستم که تمام توان خود را برای دفاع از میهنم به کار بستم و به هیچ وجه از حضور در جبهه پشیمان نبوده و نیستم.

صعود به قله های مختلف به همراه پای مصنوعی

"کوهنوردی" محور بخش دیگری از گفتگوی ما با حاج داود است. عامری درباره میزان علاقه اش به کوه و صعود به قله ها می گوید: کوهنوردی را از سال1356 آغاز کرده بودم و اولین بار صعود به قله دماوند را در زمستان 1363 تجربه کردم. در دوران جبهه نیز هر فرصت کوتاهی که به دست می آوردم گریزی به کوهستان می زدم و برنامه کوهنوردی را اجرا می کردم.

وی ادامه می دهد: علاقه ام به کوهنوردی به اندازه ای بوده و هست که در زمان مجروحیت و قطع شدن پا، به تنها چیزی که از دنیای پشت جبهه فکر کردم این بود که" اگر زنده بمانم دیگر نمی توانم به کوه بروم" زیرا کوهنوردی پای سالم می خواهد، همان گونه که پرواز بال سالم .

وی به فعالیت های خود در زمینه کوهنوردی اشاره می کند و می گوید: اولین گروه کوهنوردی جانبازان کشور را در سال 69 در بنیاد جانبازان گرگان تشکیل دادیم و از ارتفاعات پایین دست برنامه های کوهنوردی را آغاز کردیم. در سال 70 قله "شاهوار" که 3945 متر ارتفاع دارد را با اتفاق دوستان جانبازی که اکثرا قطع پا بودند فتح کردیم. یکسال بعد نخستین صعود سراسری جانبازان به قله "سهند" شکل گرفت و پس از آن جانبازان 21 بار به این قله صعود کردند که من در همه آن ها حضور داشتم.

این جانباز 70 درصد ضمن نام بردن از قله هایی که موفق به صعود آن ها شده می گوید: من با گروه های مختلف به ارتفاعات صعود کرده ام. تاکنون در مجموع 21 بار به قله دماوند، 18 بار قله سبلان، 15 بار قله تفتان، 21 بار قله سهند و قله های اشترانکوه، دنا، علم کوه و ... را در کشور و همچنین آرارات در ترکیه و کلیمانجارو در تانزانیا صعود کرده ام. صعود به ارتفاعات با کمک خداوند و پای مصنوعی و عصایی که داشتم انجام شده است.

عکاسی و جوایز متعدد بین المللی

داود عامری در زمینه "عکاسی" نیز دستی بر آتش دارد و در این هنر به افتخاراتی دست یافته است. وی در این باره می گوید: اکنون بیشتر از اینکه برای کوهنوردی وقت بگذارم به فعالیت عکاسی می پردازم. تاکنون در جشنواره های گوناگون داخلی و خارجی شرکت کرده ام که آخرین بار 2 هفته قبل بود که یکی از عکس هایم مدال طلای جشنواره چین را به دست آورد.

عامری ادامه می دهد:عکس های خیلی زیادی از شب های کوهستان دارم زیرا بسیار زیبا و آرامش بخش هستند. زمانی که به ارتفاعات صعود می کنم کوچکی انسان ها در برابر عالم را به یاد می آورم و عکس برداری از صحنه هایی که این موضوع را به من یادآوری می کند برایم لذت بخش است.

این جانباز 70 درصد گلستانی در پایان درباره زندگی پس از جنگ اظهار می کند: عکس های زیادی از گل هایی که در دل سنگ رشد می کنند ثبت کرده ام. زندگی خودم را مانند همان گل ها که در صخره های کوهستان با کمترین مقدار خاک و آب و با سرما و گرمای تند و تیز کوهستان می رویند و گل می دهند تصور می کنم و از این تشابه در حیات لذت می برم. از زندگی ام کاملاً راضی هستم و خدا را شاکر. / مهر

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.