نرگس خانم 15 ساله بود که به خانه بختش و به منزلگاه بعدی ابتلائاتی که خود از آن بی خبر بود رفت. یعنی حدود 55 سال پیش. او از خانواده مرفهی بود اما خودش که می گوید رفاه ما ظاهر و به اسم بود. مادر که بالا سر نباشد و پدر هم خان باشد به زن دیگر بیشتر می رسد.
به گزارش گلستان ما به نقل از رادکانا، چهره ی پر ابهت و مهربانش گوای همه چیز بود. از نگاه پشت عینکش می شد قصه سالها رنچ را نظاره کرد. در اولین نگاه با خود اندیشیدم که وجود خارجی صبر همین شکل و ظاهر را دارد. موافق تصویر برداری نبود. می گفت شهید من شهرت را دوست نداشت.
از کودکی و رابطه اش با مادر پرسیدم؛ قبل از هر چیز نام خدا را آورد و بر امام عصر (عج) و خمینی کبیر و شهدای عزیز سلامی داد و بعد گفت فرزند اول مادرم هستم و از همان کودکی و نوجوانی در بچه داری به مادرم کمک می کردم اما 12 ساله بودم که مادرم از پدر جدا شد و رفت. محبت و جای خالیش را زیاد حس می کردیم.
نرگس خانم 15 ساله بود که به خانه بختش و به منزلگاه بعدی ابتلائاتی که خود از آن بی خبر بود رفت. یعنی حدود 55 سال پیش. او از خانواده مرفهی بود اما خودش که می گوید رفاه ما ظاهر و به اسم بود. مادر که بالا سر نباشد و پدر هم خان باشد به زن دیگر بیشتر می رسد.
اوایل زندگی حاج براتعلی برای زمین های مردم چاه حفر می کرد تا با توکل بر خدا از چاله های سخت زندگی عبور کند.
معیشت سخت اما زندگی برای نرگس و براتعلی شیرین و دوست داشتنی بود.
یک سال بعد اولین فرزندشان به دنیا آمد. مثل همه مادر های دیگر نرگس خانم هم گفت که تولد دخترم به زندگی شیرینی خاصی بخشید.
در خانه پدر با آن همه امکانات باشی و در همان نوجوانی وارد مشکلات اینچنینی بشوی نیازمند مولفه هایی خواهد بود که خاله نرگس به او می گفت قناعت و رضایت و صبر. همین سه فاکتور اساسی بود که او را حاکم بر زندگی ساخت و افسار دنیای دون را به دستش داد تا مبادا از راه خارج شود.
البته بعد از آنکه راضی به فیلمبرداری شد جلوی دوربین رادکانا در همین باره صحبتهای شنیدنی دیگری را هم گفت.
فرزند دوم و سوم هم دختر بودند. حدود سن و سال تکلیف دختر سوم بود که ناگهان متوجه شدند او از ناحیه پا احساس ضعف و فلجی می کند.
شاید آن روزها خاله نرگس بیشتر فلج شده بود وقتی که می دید فرزندش به ناگاه از نعمت سلامتی محروم شده است.
اما او باید صبر می کرد چرا که تازه ابتدای راه و ابتلائات و امتحانات خدای مهربان است. آری مهربان؛ خرده نگیر که به این همه سختی و مشکلات می گویم مهربانی.
خودش وعده این سختی ها را داده بود: ” لَقَد خَلَقنَا الاِنسانَ فی کَبَد” و این سختی ها جز برای رشد و تعالی حقیقت آدمی نخواهد بود.آیا این جز لطف و مهربانیست؟!
پس از آنکه آنها صاحب 5 دختر شدند خدای کریم رحیم، حسنعلی را به آنها عنایت کرد تا در آینده ای نه چندان دور پیکره صبر نرگس خانم را زیباتر بتراشد.
در ادب و اخلاق و اخلاص حسنعلی رشد کرد و انگار که خدا او را ویژه رشد و تربیت نمود. عصای دست پدر و جان مادر بود.
نشانه های ضعف در پاهای دختر پنجم نیز ظاهر شد. او به سبب حرف و حدیث های هم کلاسی ها درس را رها کرد.
حسنعلی راهی جبهه شد و دیری نگذشت که جان مادر راه آسمان را گرفت و رفت.
دختر 18 ساله اش که تنها نشانه هایی از ضعف در او پدید آمده بود حالا دیگر خانه نشین شده و مادرِ بی جان مانده است و قاب عکس شهید حسنعلی فرصاد بر دیوار و دو دختر معلول.
حاج براتعلی می گفت واقعا صبر حاج نرگس ستودنیست. من لااقل صبح می روم مغازه و غروب یکی دو ساعت بیرون میروم اما او همیشه خانه است و مراقب بچه ها. در زندگی همراه اینچنینی داشتن نعمت بزرگی است. خدا خیر دنیا و آخرتش بدهد.
حاج نرگس نه از روی تعارف بلکه حقیقتا گفت اگر اخلاق خوب حاج آقا و صبر و همراهی ایشان نبود تحمل این شرایط بسیار دشوارتر می شد. این حقیقت را از لحن و صدا و چهره حاج نرگس دریافتم.
بعد از شهادت حسینعلی آنها صاحب دو دختر و دو پسر دیگر نیز شدند. سه دختر او سرنوشت مشابه داشتند و حالا دختر دیگرش که ازدواج کرده بود و صاحب فرزند هم شده بود کم کم به بیماری خواهر ها دچار شد.
حسین و حسن هم ازین ابتلاء بی نصیب نماندن. آنها نیز دچار ناتوانی حرکتی پا شدند اما می توانند با عصا (واکر) رفت و آمد کنند با تمام این اوضاع حاج نرگس، این کوه صبر خم به ابرو نیاورد و در کنار حاج براتعلی وظیفه اش را با عشقی دو چندان انجام داد.
حسین و حسن را داماد کرد و به حج فرستاد و مراسم عروسی شان را اینگونه جشن گرفتند و حالا حسن کارمند است. تنها باید این مادر مدیر صبور را دید تا عظمتش را درک کرد.
حاج نرگس در فیلمی که در ادامه می توانید آن را دریافت کنید از احوالات این 55 سال بیشتر می گوید.
جز آن صحبت ها این را هم گفت که در خانواده من و حاج آقا هیچ کس دچار این بیماری نبود و من هم برای فرزندانم کم نگذاشتم و تمام تلاشم را می کردم که آنها سالم و سلامت باشند طوری تربیت شوند که برای جامعه خود مفید باشند اما نمی دانم چه شد که آنها دچار این بیماری شدند! به هر حال خواست خدا بود و حتما مصلحتی در آن است و ما هم وظیفه ای جز صبر و رضایت نداریم. خدا را شکر می کنم که همه شان سر و سامان گرفتند و زندگی می کنند.
نمی دانم درباره روایت حاج نرگس چه باید گفت. جز این که او یک مادر است و ما تنها سعی داشتیم که در سالروز تولد زهرای مرضیه یک مادر را بشناسیم که خیلی مادر است.
قلم به کلامی نمی چرخد جز اینکه ” و أَنَّ الله اِلی رَبِّکَ المُنتَهی”.
ادامه تصاویر:
نویسنده رادکانا: آوینی جوان
” و أَنَّ الله اِلی رَبِّکَ المُنتَهی”
انتهای پیام/
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد