1394-05-06 06:03
3615
0
18125

گفتگو با هنرمند کلاله ای /مجتبی طالبی صدای کلاله در گلستان

وقتی با او هم کلام می شوی،آنقدر در واژگانش مهربانی و صمیمیّت همراه با صلابت را می بینی که خیلی زود شیفته ی مرامش می شوی. لحن و آوازش هم زیباست و البتّه دستگاه های موسیقی را خوب می شناسد.او فرزند همین شهر و دیار است و از زادگاه و مردمش هرگز خود را جدا ندانسته و نمی داند.بخاطر همین است که حدّاقل دو بار در هر ماه به کلاله و خانواده و دوستان و بستگانش سرمی زند.

به گزارش گلستان ما به نقل از کلاله خبر، وقتی با او هم کلام می شوی، آنقدر در واژگانش مهربانی و صمیمیّت همراه با صلابت را می بینی که خیلی زود شیفته ی مرامش می شوی. لحن و آوازش هم زیباست و البتّه دستگاه های موسیقی را خوب می شناسد.او فرزند همین شهر و دیار است و از زادگاه و مردمش هرگز خود را جدا ندانسته و نمی داند.بخاطر همین است که حدّاقل دو بار در هر ماه به کلاله و خانواده و دوستان و بستگانش سرمی زند.

مجتبی طالبی متولّد21 آبان ماه1363 در شهر گنبد کاووس است و اصالتاً اهل گرمه در خراسان شمالی است ضمناً پاییز و زمستان را هم خیلی دوست دارد و از دعای خیر پدر و مادرش که در قید حیات می باشند،همواره بهره مند است.او یک برادر و سه خواهر دارد که دو خواهر وی فرهنگی و دیگری خانه دار است.برادرش هم در همین شهر فروشگاه لوازم رایانه دارد.

مجتبی دانش آموخته کارشناسی ارشد فلسفه از دانشگاه پیام نور قم است و در حال حاضر،سردبیر گروه نمایش صدای مرکز گلستان می باشد.همسرش هم فارغ التّحصیل رشته ی مدیریت بیمه بوده و به گفته آقای طالبی:"شریف ترین و مهمترین شغل،یعنی خانه داری و تربیت فرزند را دارد و بسیار صبور است."حاصل این ازدواج دو فرزند عزیز به نام های: محمّد مسیحا(5ساله) و حورا(3ساله) است.

مجتبی طالبی حرفهای ناگفتنی مهم و البتّه درد دل های زیادی در زمینه های فرهنگی و هنری با مردم کلاله و مخصوصاً مسئولینش دارد.

او مایه ی افتخار کلاله در استان است و نوجوانان و جوانان عزیز این شهرستان باید وی را سرمشق مناسبی در زندگی و مسیر آینده خود قرار بدهند و مردم و بزرگان این شهرستان هم قدردان و مشوّق نخبگان و چهره های موفّقی چون او باشند.به همگان،بویژه مسئولین و جوانان،توصیه می کنبم مصاحبه زیر را با دقّت بخوانند.  

*آقای طالبی،از دیدگاه شما،هنر چه معنا و جایگاهی دارد؟

هنر به معنای درک، تحلیل و انعکاس جمال خداست و انسان هر اندازه که به منبع هنر نزدیک تر باشد،هنرمندتر است و می تواند با درک و تحلیل بهتر،انعکاس دهنده ی زیبایی های خداوند جمیل باشد.خداوند در قرآن می فرماید إِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعًا ... و هنرمند تا زمانی که در راستای عبودیت حرکت کند،عزتمند است و به قول سعدی: "قدر بیند و بر صدر نشیند."

*فکر می کنید صدا و سیما چقدر می تواند حل کننده مشکلات جامعه ی امروزمان باشد؟

کار صدا و سیما،درمان دردها نیست بلکه بیان دردها،انعکاس مشکلات و معضلات و نهایتاً پیشنهاد دهنده است( به وسیله ی ارائه نظر کارشناسان و نخبگان) بر این اساس،اگر رسانه،زبان گویای مردم باشد و مسئولین هم گوش شنوا داشته باشند،صدا و سیما و هر رسانه ی دیگر از جمله "منشآت" وزین،می تواند  تأثیرگزار باشد.

*چطور شد که پایتان به رسانه ملّی بازشد؟

با معرّفی آقای جمشید نجاری(خبرنگار فعلی شهرستان) که معلّم ما  در تئاتر عروسکی بودند،به سازمان معرفی شدم و تست دادم،مدّتی به عنوان نیروی حق الزّحمه ای کار کردم و پس از قبولی در آزمون استخدامی،رسماً وارد سازمان شدم .

*هم اکنون چه مسئولیّتی را عهده دار هستید؟

سردبیر گروه نمایش صدای مرکز گلستان هستم ( نویسنده، کارگردان،تهیّه کننده و گاهی بازیگری ! و حتّی نوازندگی !!! ) همچنین نویسنده و تهیّه کننده چند برنامه ی زنده و تولیدی در رادیو هستم.(گلستانه،رندانه،ساعت به وقت ماه و ... )،گاهی به عنوان نویسنده با تلویزیون هم،همکاری می کنم.

*بنظر می رسد کار  با رادیو  را  بیشتر  از  تلویزیون می پسندید. دلیلش چیست؟

دلایل زیادی دارد ! نخست اینکه رادیو،خانه ی ماست. دوّماً رادیو گلستان به لحاظ کیفی در ایران ممتاز و شناخته شده است.سوّماً در رادیو یاران همدلی دارم که با کمک آنها بهتر و  بیشتر می توانیم تاثیر گذار باشیم.همچنین،همکاری با تلویزیون را دوست دارم امّا شوق حرکت و پویایی عوامل و مدیر رادیو  به فلسفه ی زندگی من نزدیک تر است و ...

*چند سال است در صدا و سیمای مرکز گلستان مشغولید؟

سعی ام بر این بوده است که یک دهه از عمرم را خالصانه در خدمت رسانه و در محضر مردم باشم.ان شاا.. خدا باز حمایتم کند تا در خدمت همین مردم عزیز باشم.

*دانش آموخته کدام دانشگاه هستید؟  

کارشناسی ادبیات فارسی را از  پیام نور گنبد و کارشناسی ارشد فلسفه را از پیام نور قم دریافت کردم.در تهران از محضر اساتید دانشکده صدا و سیما استفاده کرده و همزمان از کلاسهای اندیشکده یقین(مستقیم و غیر مستقیم) استفاده کردم.کلاسهایی که به مراتب از هر کلاس و دوره ای برایم پُربار تر و مفیدتر بود.توفیق داشتم که اندکی در حوزه معارف اسلامی دانشگاهیان گرگان و حوزه بقیه ا.. (عج ) این شهر کسب فیض کنم.هرچند،بنابر مشغله های کاری، ناتمام ماند و شاید بزرگترین حسرت زندگی ام همین باشد که اصطلاحاً از قال الصادق(ع) و قال الباقر(ع) محروم شدم.

*اوقات فراغت خودتان را چگونه می گذرانید؟

مطالعه.نگاه کردن به فیلم های معنا گرای سینمای غرب.گوش دادن به سخنرانی بزرگان فکر و فرهنگ و اندیشه،نوشتن نقد و  نظر و حاشیه بر موارد مطالعه شده.

*اگر وارد رسانه ملّی نمی شدی،چه شغلی را دوست داشتی؟

خدمت در کمیته امداد امام خمینی(ره) را دوست داشتم و دوست دارم  و هنوز  با خاطره ی زندگی با مددجویان(خصوصاً هنرجویان کانون ولایت کمیته ی امداد کلاله)زندگی می کنم.البتّه با این نهاد همکاری را قطع نکرده و از طریق برنامه ی "مهرماندگار" در رادیو گلستان،خود را امدادگر می دانم.

*یک روز کاری تان چطور می گذرد؟

صبح ساعت 9 اداره می روم.برنامه های تولیدی را ضبط و میکس   می کنیم(روزهای زوج،نمایش و روزهای فرد،سایر برنامه ها)عصر ها و شب ها اگر برنامه ی عصرگاهی و شبانه داشته باشم،سر برنامه  می روم و اگر نداشته باشم،مشغول مطالعه،فیلم نگاه کردن و ساز زدن می شوم.اگر همسرم امر بفرمایند،با محمّد مسیحا و حورا بیرون می رویم و اگر امر نکنند،بازهم مشغول مطالعه و نوشتن تکست برای برنامه های رادیو می شوم.

*کدام مدارس درس خوانده ای؟

دوره ابتدایی را در"دانش"، راهنمایی را در"طالقانی"،دبیرستان را در"امام جعفر صادق"و پیش دانشگاهی را در"امام علی(ع)"

*بیشترین افرادی که روی افکار و اندیشه هایتان تأثیر مثبت گذاشته و یا مشوّق و حامیتان بوده اند؟

از بزرگان علم و اندیشه: شهید مطهری،مرحوم شریعتی،علاّمه جعفری(ره)،امام خمینی(ره)، آیت ا.. مصباح،دکتر حسن عباسی،استاد رحیم پور ازغدی و ...

امّا از همشهریان و نزدیکان: پدر عزیزم حاج رمضانعلی طالبی،از معلّم های گرانقدرم آقایان: فریدون سرگزی،حسینعلی امینی،حسین دهقان،اسماعیل تقی زاده،محمود رضا میردلیر،حسن دسترس،حبیب دادفر،عباس عیدی،علیرضا راغبی،محمّد رضا داورزنی،بهروز ناصری و علی بخشعرب

و از دوستانم: محسن طالبی،صادق حاج حسینی، مصطفی باقری،خانم راحله گرمه ای،محبّت علی سیدی،قربان برزگر، ناصر باقری،احمد افتخاری،حمزه رسولی راد،علی حیدری،حجّت تقی زاده، نقی گرمه ای،محمود معصومی، سعید زنده دل، حسین و محسن داورزنی و ...( خودمانیم اسم بردن چقدر سخت است، خصوصاً اختلاف سلائقی که بین ما و  برخی از این مشوّقان است،کار را خیلی مشکل تر  می کند ! و اگر اسمی جا مانده عفو کنند دوستان) همگی، کسانی بودند که اندیشه، حمایت و دعای خیرشان را بدرقه ی راه خود می دانم. البتّه در جمع همکاران و مدیران سازمان ها و نهادهایی که با آنها همکاری داشته ام نیز یاریگرانی بوده اند که از حوصله خارج است و من خود را مدیون آنها می دانم. 

*از شغل فعلی تان راضی هستید؟ درآمدش خوب هست؟

امام علی(ع) فرمودند: "بزرگترین تفریح،کار است" بنده به استناد همین سخن فکر می کنم اگر کار انسان در مسیر علائق اش باشد، دقیقاً معنای تفریح و لذّت پیدا می کند.از کارم راضی هستم.اگر قناعت داشته باشیم،درآمدش هم خوب است و همه اینها را از فضل خدا می دانم.

*قصد ادامه تحصیل به مدارج علمی بالاتر را ندارید؟

"ما زنده به آنیم که آرام نگیریم ..."

*مجتبی طالبی چقدر به خواسته ها و آرزوهایش دست یافته و چه آرزوهایی در سر دارد؟

آرزوهای انسان تمام نشدنی  و البتّه نسبی است.من به خیلی از خواسته ها و آرزو هایم رسیده ام و  به خیلی از آنها هنوز نرسیده ام. بزرگترین آرزوی و خواسته ی من عاقبت به خیری است.فرقی ندارد که در آینده چه مقام و جایگاهی داشته باشم.مُهم این است که از چشم خدا و  در مرحله ی بعد از نظر مردم نیفتم. " اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا"

*اهل ورزش هم هستی؟

 الان خیلی کم. امّا زمانی که در کلاله بودم،در کانون شهید باقری تنیس روی میز و فوتبال بازی می کردیم.خاطرات باشگاه رزمی خیبر در کلاله هم برایم شیرین است.

*متن برنامه هایت را بیشتر چه کسانی می نویسند و تهیّه کنندگی شان برعهده کیست؟

در برنامه های تولیدی و زنده،معمولا ًخودم می نویسم و تهیّه کنندگی می کنم امّا در حوزه ی نمایش-که سخت ترین و مهمترین حوزه ی نویسندگی در رادیو و تلویزیون است- آقای احمد رضا جَندقی و خانم ویدا عسگری زحمات را متحمّل می شوند.

*بنظرت مُهمترین مشکل نوجوانان و جوانان امروزمان چیست؟

شوق حرکت در جوانان کم رنگ شده  و  نیاز به امید،در آنها بیشتر دیده می شود.مدیران و مسئولین وظیفه دارند اسباب حرکت و امید را برای جوانان تهیّه کنند و از شعار، بپرهیزند.سالهاست شعار جوان گرایی داده می شود امّا در چرخه ی مدیریت ها،هنوز نسل دوّمی ها و گاهی نسل اوّلی ها در رأس کار هستند ! چرخه ی مدیریت ها و نخبه گرایی فوق العاده کم رنگ است ! نسل اوّل(که انقلاب کرده) و نسل  دوّم(که دفاع کرده،جنگیده و سازندگی نموده) امروز  باید  به نسل سوّم(که تجربه کسب کرده)و نسل چهارم(که تازه نفس و دارای انگیزه است) اعتماد کنند و  بجای قرار گرفتن در رأس امور،مشاور و مدرّس باشند.

*در چه فن و هنرهایی متخصّص هستی و یا دستی بر آتش داری؟

کار در رسانه و علاقمندی به فلسفه قدیم باعث شد که در حوزه های مختلف وارد شوم.اندکی موسیقی می دانم(صرفاً جهت بهره برداری در خلوت هایم سه تار، نی، تنبور و سنتور می زنم)-  در  باشگاه خبرنگاران جوان و دانشگاه فرهنگیان،نویسندگی تدریس می کنم. مشغله های کاری،هنوز مرا از تئاترهای صحنه ای و خیابانی دور نکرده و  با یاران کلاله ای و دوستان گرگانی همکاری دارم.

فلسفه ی هنر و نشانه شناسی را دوست دارم و تخصّصی دنبال       می کنم و گاهی در مجامع علمی،هنری و دانشگاهی،به تحلیل فیلم ها و تولیدات رسانه ای می پردازم.در یک کلام،زندگی ام را با علوم انسانی،هنر، فلسفه و کار فرهنگی  گره زده ام  و خدا را هم شاکرم. از کارم به عنوان بهترین تفریح لذّت می برم.عاشق ادبیات هستم و شعر هم می گویم.

*کلاله که بودی،سحرهای ماه مبارک رمضان،صدای خواندن دعای سحریت از بلندگوی مسجد جامع بگوش می رسید.در کدام رشته هایموسیقی اطّلاعات و توانمندیت بیشتر است؟

الان هم تقریباً به همان کار ها مشغولم منتهی در وسعت و دایره ای بزرگتر.در سحرهای ماه مبارک رمضان، 5 سال است که ویژه   برنامه های سحر را می گیرم.امّا در رابطه با موسیقی،باید بگویم که هیچوقت قصد ماندن و توقّف و تمرکز در این رشته را نداشتم و موسیقی را به عنوان یک ابزار انتخاب کرده ام.هرچند امروز به واسطه کار در رادیو،موسیقی بخش مُهمّی از کار ماست و همان اطّلاعات و همان فعّالیّت های 15 سال پیش در کلاله امروز به کارم رونق داده است و از آن بهره برداری می کنم.

*مجتبی طالبی چه وقتهایی بیشتر خوشحال،چه زمانی ناراحت و غمگین می شود؟

وقتی خود را در راستای حرکت انسان های  الهی  می بینم،خوشحال می شوم و وقتی از این مسیر خارج می شوم تمام وجودم را غم فرا می گیرد.امّا هیچوقت ناامید نشده ام ...

*به شهر و دیارت هم سر می زنی؟

ماهی دو  بار به کلاله می آیم.گاهی یکی –  دو روز می مانم و گاهی بیشتر.چون اصالتاً  اهل گرمه(خراسان شمالی) هستیم،سالی دو  یا سه  بار(معمولاً در مناسبت ها،خصوصاً ماه مُحرّم ) به گرمه می روم.

 *عکس العمل مردم وقتی تو را می بینند و می شناسند؟

مردم خیلی به من لطف دارند و همیشه تشویقم کرده اند.گاهی با خودم فکر می کنم که من لایق این همه عزّت و احترام مردم نیستم. خصوصاً مردم کلاله که همیشه حامی و مُشوّق بنده بوده و هستند.

*فکر می کنی علّت موفّقیّتت در این مدّت کوتاه چه بوده؟

لطف خدا.دعای پدر و مادر. تلاش خالصانه  و ایمان به راه و  هدفم ...

*یک خاطره شیرین و شنیدنی؟

در سال 93 در مجموعه ی فرهنگی نیاوران( کاخ نیاوران) در اختتامیه جشنواره نمایش های رادیویی دعوت شدم.بسیاری از هنرمندان طراز اوّل رسانه ی ملّی هم بودند.وقتی نوبت به اعلام نتایج شد،نام من را به عنوان تهیّه کننده ی برتر نمایش اعلام کردند.شوکه شدم! آخر،هر اسمی که خوانده می شد،با کُلّی اَعوان و انصار همراه بود که تشویقشان می کردند و تحویلشان می گرفتند ! امّا من تنهای تنهای تنها بودم و کسی نبود که خوشحالی ام را با او تقسیم کنم.

در راه بازگشت،درانتهای  اتوبوس،تندیسم را زیر سرم گذاشتم و خوابیدم ! از خوشحالی گاهی با خودم می خندیدم ! مطمئنم در آن شب،اطرافیان من در اتوبوس،برایم طلب شفای عاجل کردند!!!   

*مخاطبین برنامه هایت بیشتر چه کسانی هستند؟

عموماً مردم استان گلستان.چون رادیو،رسانه ی گرم و همگانی است. بنابر این،در مرحله اوّل،مخاطبمان را عموم مردم فرض می کنیم.امّا برنامه های تخصّصی در حوزه ی معارف اسلامی،مهدویّت و ادبیات نیز داشته ام.مخاطبین نمایش هم که معمولاً خاص هستند.

*از نگاه یک رسانه ای،فکر می کنی علّت اصلی عدم پیشرفت مطلوب شهرستان کلاله چیست؟

البتّه کلاله ی امروز با کلاله ی دو دهه ی پیش واقعاً متفاوت است! امّا در همه ی حوزه ها،خصوصاً حوزه های فرهنگی،می توانستیم شاهد پویایی و پیشرفت بیشتری باشیم. در تعالی و  پیشرفت،همدلی از همزبانی مهم تر است.مردم کلاله،خصوصاً مدیران ارشد و بومی و ریش سفیدان و معتمدین،باید بیشتر  با یکدیگر همدل باشند و همه، خودشان را مسئول بدانند.کار اگر برای خدا باشد،نتیجه،پیروزی است. "وَ الَّذين جاهَدوا فينا لَنَهدينّهُم سُبُلَنا"

*بنظرت تلویزیون موجب دوری خانواده ها از یکدیگر نشده است؟

تلویزیون یا هر وسیله ی ارتباطی دیگر،وسیله است.هدف نیست ! قبول دارم که وسایل ارتباط جمعی،امروزه خیلی از جسم ها و جانها را از هم دور کرده امّا اگر اهالی رسانه،تولیدات استانداردی داشته باشند و مردم هم با آگاهی از این وسایل استفاده کنند،می تواند کارکرد معکوسمثبت داشته باشد.نمونه اش سریال موفّق"پایتخت" که با خنده و شادمانی،همه ی اعضای خانواده را دور هم جمع کرد و همه با هم و در کنار هم خندیدند .البتّه من بیشتر تقصیرها را از جانب اهل رسانه می دانم و مردم را محکوم نمی کنم.

*اصلاً خودت چقدر در شبانه روز تلویزیون می بینی و یا به رادیو گوش می دهی؟

رادیو زیاد می شنوم.مخصوصاً تولیدات نمایشی خودمان را البتّه اگر فرزندانم از شبکه پویا دل بکنند! تلویزیون را هنگام اخبار(اخبار استانی و سراسری) می بینم.بیشتر لحظه های رسانه ایم در منزل با نگاه کردن به فیلم های معناگرا و  DVDهای درسی سپری می شود.

*ارزیابی ات از وضعیّت فعّالیّت های  فرهنگی و هنری در کلاله؟

درست است که من از کلاله اندکی دور شده ام امّا به جرأت می توانم بگویم که تمام فعّالیّت های فرهنگی و هنری شهر را رصد می کنم. چون کلاله هنوز هم برایم مُهم است.

فعّالیّت جوانان و جوان دلها را در امور هیئت های مذهبی می بینم و شرکت می کنم و همیشه گفته ام که اگر چند هیئت را-که عموماً جوانان در آن پایه ی کار هستند- از این شهر بگیریم،از مسئولین امر،هیچ امید و حرکتی دیده نمی شود!

در حوزه ی فرهنگ و هنر هم،همین است البتّه با شرایط بدتر! درد مدیران فرهنگی و هنری کلاله،"بودجه" است و منتظرند "دستی از غیب برون آید و کاری بکند" حال آنکه مدیر به عنوان هادی،در بحران ها معنا پیدا می کند.

بی پرده می گویم: ضعف در واحد فرهنگی و امور  تربیتی آموزش و پرورش در سالهای گذشته و خودخواهی برخی از دوستان در فرهنگ و ارشاد اسلامی کلاله،ضربات جبران ناپذیری را به پیکره ی فرهنگ و هنر این شهرستان وارد کرده است.به زبان ساده"نه خود کاری کردند و نه گذاشتند دیگران کاری کنند."

آموزش و حمایت هنرمندان جدید که  جوانان و نوجوانان پُرشوری بودند،نادیده گرفته شد.کانون های فرهنگی و تربیتی،تبدیل به     کلاس های تقویتی شدند !  و  اگر فعّالیّتی بود،حرکتی بود در       جادّه ای بی چراغ! فرهنگ و  ارشاد کلاله،ضعف در بودجه را دستاویزی کرد  برای کم کاری ها و ...

البتّه بنده زحمات دوستان را نادیده نمی گیرم امّا اعتراف کنیم که مقصّریم و کم کاری کرده ایم.ولی  هنوز هم دیر نشده.اندکی همدلی و همراهی می طلبد و مقداری دور شدن از تکبّرات مُضحک نفسانی.

در کلاله،زیر سایه ی نبودن امکانات و بودجه و ضعف مدیریت، نیروهای بالنده ای پرورش یافته اند.حال تصوّر کنید اگر این موانع برطرف شود،چه اتّفاقات مبارکی رقم می خورد.

من از فرماندار دردآشنا-که خود از فرهنگیان خوش سابقه هستند-  تقاضا می کنم این دغدغه ها را جدّی گرفته و خارج از حافظه سرد روابط عمومی ها ،کاری بنیادین و جهادی را در فرهنگ و هنر شهرستان آغاز کنند.

اگر به امید آمدن بودجه و امکانات و مُصوّبات فرهنگی و قوانین دست و  پاگیر اداری بمانیم،قافیه را باخته ایم.

*انتقاد،پیشنهاد،گلایه و یا حرف دل؟

همیشه آرزو داشتم تجربه هایم در حوزه فرهنگ،هنر و اندیشه را به همشهریانم،خصوصاً به(هنرمندان،فرهنگیان و هیئت های مذهبی در قالب طرح ها،محافل علمی و کارگروه های تخصّصی و حتّی مشاوره در امور فرهنگی) منتقل کنم.امّا جز موارد معدود و  خصوصی،موفّق به ارائه نشدم و یا در بدبینانه ترین حالت،دستان و ذهن هایی در کار بود که نخواستند و نگذاشتند که این کار مُحقّق شود.

هنوز به کار گروه های تخصّصی در حوزه ی فرهنگ،هنر و اندیشه معتقدم و از مدیران نهادهایی مثل آموزش و پرورش،فرهنگ و ارشاد اسلامی،سازمان تبلیغات اسلامی،کمیته ی امداد و مسئولین هیئت های مذهبی درخواست می کنم که مسئله ی کارگروه های تخصّصی را جدّی بگیرند.

مهندسی افکار و کار فرهنگی،امروز یک تخصّص است که اگر ندانیم و نشناسیم،به تسلسل گرفتار شده و نهایتاً،بجای محکوم کردن ناکارآمدی خود،ابر و باد و مَه و خورشید را مُقصّر می دانیم. 

*شما یکی از فعّالان فرهنگی و هنری شهرستان و استان هستید امّا در چند کتاب اخیر که به عنوان تاریخ کلاله و ... چاپ شده،نامی از شمابه میان نیامده است! از این موضوع دلخور نیستید؟!

تمام آن کتاب ها را سطر به سطر و  با علاقه مطالعه کردم.در نوع خود،کار جالبی بود.اینکه اسم من یا افراد نسبتاً  اثرگذار دیگری در آنها نبوده،اشکالی ندارد.مُهم این است که یک اقدام فرهنگی شده است امّا ای کاش مطالعات بیشتری صورت می گرفت!

بیان واقعیّت ها،یک رسالت در فلسفه ی تاریخ است.البتّه مردم و زمان،قاضیان عادلی هستند.در هرصورت،به نوبه خود از اقدام دوستان نویسنده که وقت و عمرشان را صرف نگارش چنین کتابهای مفیدی کرده اند سپاسگزارم و برایشان آرزوی توفیق دارم.

*کلاله و مردمش را در یک نگاه اگر بخواهید توصیف کنید؟

از اوّل دو راهی کلاله که در دایره ی شهرستان کلاله وارد می شوم،به برکت وجود مردم مؤمن و خانواده ی عزیز و دوستان شفیقم، احساس آرامش می کنم.اگر مسئولان دستگاه های مختلف،کارشان را برای خدا و درست انجام بدهند،کلاله بیشتر از گذشته رونق        می گیرد و در یک کلام،لیاقت و حقّ  مردم  کلاله،بیشتر از خدمت مسئولان است.قبول کنیم،قبول کنید و قبول کنند که حقّ مطلب درباره ی این مردم ادا نشده است.

*به نوجوانان و جوانانی که مصاحبه با شما را می خوانند چه توصیه ای داری؟

به فرداهای روشن،امید داشته باشند و در هرکاری سعی کنند بهترین باشند و در هیچ لحظه ای،حتّی در لحظه ی نافرمانی خدا،خدا را فراموش نکنند!

*با مسئولین شهرستان چه حرف و سخنی داری؟

یقیناً مسئولین باید در کارها مشورت بگیرند.خودشان را به روز کنند و کارشان را در معرض نقد و نظر مردم قرار  بدهند.برای خدا کار کنند نه برای پُرکردن بیلان کار روابط عمومی هایشان! خواهش می کنم ماهی یکبار عهد نامه مالک اشتر و شرح و تفسیر و تحلیلش را بخوانند و سعی کنند در مراحل مختلف مدیریت به آن عمل کنند.

*چه توصیه ای به مردم این شهرستان و منطقه دارید؟

در تصمیم گیریهای حسّاس،فرا قومیّتی باشند.خصوصاً در تصمیمات بزرگ.به جوانان اعتماد داشته باشند و فعّالین فرهنگی،هنری و مذهبی را در برنامه ها و مناسبت ها،بیشتر از گذشته یاری کنند.

*از شما اثری هم منتشر شده است ؟

غیر از تولیدات نمایشی و برنامه هایی که در رسانه ی صدا و سیما منتشر می شود و به سمع و نظر مردم می رسد،کتابی را با عنوان: ( چهار مقاله در باب مهدویّت و مُنجی گرایی) در سال 89 منتشر کرده ام.همچنین در تدارک انتشار یک دفتر شعر هستم.اگر توفیق، رفیق راهم شود،رساله ای را با عنوان(رسانه ی اخلاق گرا  با  تأکید بر آراء اخلاقی علّامه جعفری منتشر خواهم کرد.چاپ چند اثر نمایش رادیویی را با همکاری یکی از دوستان هنرمندم در دستور کار دارم البتّه به شرط حیات!

برای مطالعه ی مقالات،پژوهش ها و نقد و نظرات بنده،همشهریان عزیز می توانند به آدرس: www.Masiha1390.blogfa.com

و برای اطّلاع از فعّالیّت های بنده،به سایت رسمی صدا و سیمای مرکز گلستان مراجعه بفرمایند.

*در پایان،مردم کلاله را به ابیاتی از سروده های خود میهمان بفرمایید!

چیزی بگو که طـعـم کلامت چشیدنی ست           

پـلـکـی بزن که نـاز نگـاهت کشیدنی ست

مـا را هـوای صـحـبـت تـو لال کـرده است                

   بـا ایـن وجـود،درد دل مـا شـنـیـدنی ست

وقتی سرم به شانه ی تـو تکـیـه کـرده بـود              

  لـبخند می زدی که شکارت رمیدنی ست !

مـا را خـیـال روی تـو دیـوانـه کـرده اسـت                 

  ایمان من بگیر که این بوته چیدنی ست ...

ای گرگهای خسته ی صحرای مرگ و عشق! 

    این یـوسفی که خام شما شد دریدنی ست

هـر روز و شب به دور غـمت پـیـله بسته ام              

   ابـریـشـم خـیـال تـو بـانـو تنیدنی ست ...

از بـس لـبـت بـه ذکـر انـالـعـشق ذاکرست            

     پی برده ام که سرخ لبانت مکیدنی ست ...

"خواهم شدن به کوی مـغـان آستین فشان"  

      فال دل من است و حدیثی شنیدنی ست ...

انتهای پیام/

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.