1394-10-28 14:36
964
0
26242
مهدی محمدی:

تحریم‌ها نرفته برگشت، چرا؟

اکنون که روز اجرای برجام فرا رسیده، نوبت آن است که دولت رویکردهای تبلیغاتی را کنار بگذارد و با حقیقت توافقی که با غرب کرده کنار بیاید. تا پیش از این، شاید نبرد تبلیغاتی با منتقدان به دولت اجازه نمی‌داد برخی حقایق را ببیند و آن دسته از حقایق هم که دیده می‌شد، جدی نمی‌گرفت. اکنون نوبت چالش با منتقدان دیگر به سر آمده است.

به گزارش گلستان ما به نقل از راه دانا، فرا رسیدن روز اجرای برجام قبل از هر چیز حاوی یک درس جامعه‌شناختی بزرگ برای همه کسانی است که هنوز تصور می‌کنند می‌توان جامعه ایرانی را با تولید شوک اداره کرد. اگر به واقعیات پرونده هسته‌ای ایران و مذاکراتی که در 2 سال گذشته انجام شده بنگریم، روز اجرایی شدن برجام مهم‌ترین روز برای ایران است. در این روز است که طرف غربی روی کاغذ تحریم‌های مرتبط با موضوع هسته‌ای را تعلیق می‌کند و این همه چیزی است که قرار بوده از برجام نصیب ایران شود.

اما اعلام تعلیق تحریم‌ها از سوی اروپا و آمریکا، شوکی در جامعه ایرانی ایجاد نکرد. موضوع به قدری جدی بود که رسانه‌های نزدیک به دولت حتی ناچار شدند عکس‌های قدیمی‌تر مربوط به شادی مردم به مناسبتی دیگر را به نام شادی مردم پس از اجرای برجام جا بزنند. اگر هدف دولت از توافق هسته‌ای ـ یا لااقل یکی از مهم‌ترین هدف‌های آن ـ ایجاد سرمایه اجتماعی برای جریان غربگرا بوده باشد، کنش اجتماعی مبتنی بر «کم‌محلی» مردم نشان می‌دهد از دید آنها هنوز گام اصلی و نهایی برداشته نشده است.

شاید از دید دولت کار تمام شده باشد ولی از دید جامعه‌ای که بخشی از حقوق خویش را از دست رفته می‌بیند، مساله تازه آغاز شده است. ذهنیت عمومی جامعه ایرانی زمان کمی را برای دولت روحانی در نظر خواهد گرفت تا با تکیه بر آنچه از برجام به دست می‌آورد، به سمت پیدا کردن راه‌حل‌های واقعی برای مشکلات اقتصادی روزمره مردم حرکت کند.

دولت آشکارا در این حوزه یعنی حوزه تبدیل تعلیق تحریم به رفاه ـ که خود پیش‌تر وعده‌اش را داده ـ فاقد برنامه است و از این پس دیگر در موقعیتی نخواهد بود که دیگران را به عنوان مقصر پدیدار نشدن دورنمای حل مسائل مردم معرفی کند. این مهم‌ترین چالش دوران پسابرجام برای جریان غربگرا در ایران است. این جریان از طریق ایجاد دوقطبی هسته‌ای- معیشت به پیروزی رسید و اکنون خود گرفتار این دوقطبی است. در این تردیدی نیست که یکی از اصلی‌ترین هدف‌های طرف غربی از شکل‌گیری برجام افزایش اعتبار جریان غربگرا در ایران و کمک به آنها برای پیروزی سیاسی بر رقیبان‌شان بوده است.

این چیزی نیست که آمریکایی‌ها عرضه آن و مقام‌های دولت روحانی تقاضایش را پنهان کرده باشند. منتها مساله این است که آمریکا حتی اگر بخواهد ـ که نمی‌خواهد‌ـ نمی‌تواند بار ایجاد رونق اقتصادی در ایران را به تنهایی به دوش بکشد. از جایی به بعد دولت روحانی در این راه دیگر نمی‌تواند به دوستان خوبش در واشنگتن تکیه کند و باید مسیر را به تنهایی طی کند. تردیدها دقیقا همین جاست که ظهور می‌کند. آیا روحانی و تیمش حقیقتا خواهان ایجاد رونق اقتصادی هستند یا اینکه باز هم می‌خواهند معیشت مردم را گروگان گرفته و یک دوقطبی جدید با بخشی دیگر از برنامه‌های امنیت ملی کشور خلق کنند؟ اگر واقعا خواهان ایجاد رونق اقتصادی باشند، آیا از برنامه، کفایت و کارآمدی لازم در این حوزه برخوردارند؟ تئوری «میانه‌روهای بی‌کفایت» چقدر جدی است؟ اساسا آیا دولت جز اینکه به سرمایه‌گذاری خارجی در ایران دل ببندد و به تعداد شرکت‌های خارجی که برای عقد قرارداد وارد ایران می‌شوند چشم بدوزد، خود نیز برنامه‌ای برای تبدیل کردن فرصت تعلیق تحریم به یک زیرساخت ماندگار رونق اقصادی دارد؟ اینها سوال‌هایی است که دولت عموما علاقه‌ای به بحث درباره آنها نشان نمی‌دهد. این بی‌علاقگی البته می‌تواند ادامه پیدا کند ولی طبقات رای‌دهنده به روحانی در متن دوقطبی اقتصاد- معیشت، فقط تا میزان اندکی صبر خواهند کرد.   

دوم- اکنون که روز اجرای برجام فرا رسیده، به عقیده من نوبت آن است که دولت رویکردهای تبلیغاتی را کنار بگذارد و با حقیقت توافقی که با غرب کرده کنار بیاید. تا پیش از این، شاید نبرد تبلیغاتی با منتقدان به دولت اجازه نمی‌داد برخی حقایق را ببیند و آن دسته از حقایق هم که دیده می‌شد، جدی نمی‌گرفت. اکنون نوبت چالش با منتقدان دیگر به سر آمده است. برجام نه تنها یک توافق انجام شده بلکه یک توافق در حال اجراست و در اینجا حقایق خود را به مجریان تحمیل خواهند کرد، خواه بپسندند و خواه نپسندند.

برخی از مهم‌ترین حقایق موجود در ارتباط با توافق هسته‌ای در آینده چنین است:

1- این توافق در بهترین حالت فقط بخش کوچکی از تحریم‌ها را تعلیق می‌کند، نه لغو و همچنان به رغم همه تلاش‌هایی که انجام شده مرز میان تجارت مجاز و غیرمجاز با ایران مبهم مانده است.

2- این توافق یک رژیم بازرسی ویژه را بر ایران تحمیل می‌کند که در صورت اراده غرب می‌تواند به یک مکانیسم بسیار مخوف جمع‌آوری اطلاعات حساس از ایران بدل شود.

3- این توافق فاقد هرگونه مکانیسم داوری مطمئن و مشخص است که بتوان با تکیه بر آن نسبت به وجود ضمانت‌های حداقلی مبنی بر پایبندی طرف مقابل به آن خاطرجمع بود.

4- این توافق عمیقا به محیط سیاست داخلی آمریکا و برخی دیگر از طرف‌های اروپایی گره خورده و می‌تواند به طور بسیار جدی از تغییرات احتمالی در محیط سیاست داخلی این کشورها تاثیر بپذیرد.

5- توافق هسته‌ای هیچ دورنمای روشنی پیش روی برنامه هسته‌ای ایران در یک دهه آینده ترسیم نمی‌کند. 10 سال دیگر، همه چیز به تصمیمی موکول شده که همان موقع اتخاذ خواهد شد و هیچ جای اسناد موجود، یک توافق روشن درباره یک دورنمای قطعی وجود برنامه هسته‌ای صنعتی در ایران وجود ندارد.

این حقایق البته چندان پوشیده و پنهان هم نبوده است. ماه‌هاست که برخی از این نکات به طور مستمر تذکر داده شده و به نوعی در مصوبات شورایعالی امنیت ملی و همچنین فرمان رهبر معظم انقلاب اسلامی هم برای آنها چاره‌جویی شده اما دولت بیش از آنکه این موارد را حقیقتا جدی بگیرد، سعی کرده آنها را دور بزند و در بهترین حالت حفظ ظاهر کند. از این پس، دیگر ادامه این روند ممکن نخواهد بود. دولت بزودی با موارد نقض جزئی یا کلی برجام از سوی آمریکا مواجه خواهد شد که نمی‌تواند نسبت به آنها بی‌تفاوت باشد. در کوتاه‌مدت درخواست‌هایی برای دسترسی و بازرسی روی میز دولت قرار خواهد گرفت که آشکارا بی‌ارتباط با وظایف روتین آژانس است و کشور را در معرض انتخاب‌های دشوار قرار خواهد داد.

احتمال طرح دعاوی علیه ایران از سوی اعضای برجام با هدف باج‌گیری از ایران در سایر حوزه‌ها بسیار جدی است و دولت بخوبی می‌داند که در صورت بالا گرفتن مساله، شانسی برای پیروزی در مکانیسم‌های فعلی‌ داوری ندارد. برای این موضوع باید آماده بود. از همه مهم‌تر، کمتر از یک سال دیگر در بهترین حالت هیلاری کلینتون رئیس‌جمهور آمریکا خواهد بود. من البته عقیده ندارم یک رئیس‌جمهور تندرو در آمریکا از برجام خارج خواهد شد (واقعا چه چیزی بهتر از برجام می‌تواند گیر بیاورد؟!) ولی در این باره تردیدی نیست که یک رئیس‌جمهور دست راستی می‌تواند ابزارهای تعبیه‌شده درون برجام را به نحو بسیار خصمانه‌تری به کار بگیرد.

برنامه‌ریزی برای کنترل تخاصم تشدید‌شده غرب با ایران پس از برجام، یکی از اصلی‌ترین ضرورت‌های دوران پسابرجام است ولی دولت در ایران انرژی چندانی برای آن صرف نکرده است. نگاه دولت روحانی به آینده به نحو نگران‌کننده‌ای ساده است: آمریکا به برجام نیاز دارد، ما قصد نداریم برجام را نقض کنیم، آنها هم برجام را نقض نمی‌کنند، حوزه‌های همکاری گسترش می‌یابد و در نتیجه، کار به جایی خواهد رسید که به هم زدن توافق برای هیچ‌کدام از 2 طرف صرف نکند! این خلاصه نگاه دولت به آینده است که در یک کلمه می‌توان گفت مفهوم «آمریکا به مثابه دشمن» از آن حذف شده است. ممکن است دولت روحانی کلمه دشمن را چندان نپسندد ولی دیر یا زود با آن رویارو خواهد شد و باید راهبردی برای مواجهه داشته باشد.

سوم- دولت آمریکا آشکارا برای مدیریت دوران پسابرجام یک برنامه دوحزبی تدوین کرده است. اطلاعات بسیار مبسوطی اکنون در اختیار ماست که ثابت می‌کند آمریکایی‌ها ابتدا برنامه خود برای بعد از برجام را نهایی کرده‌اند و سپس خود برجام را. پازل بزرگ‌تری وجود دارد که از دید آمریکا توافق هسته‌ای تنها جزء کوچکی از آن است و اساسا برجام به این دلیل اهمیت دارد که بخشی از آن برنامه کلی است. دولت در ایران تاکنون نشانه‌های بسیار اندکی از خود بروز داده که بتوان از آن نتیجه گرفت تحلیلی عمیق از این برنامه دارد و خطرات آن را جدی گرفته است.

دولت تصور می‌کند با عاملی در حد و اندازه نیاز به برجام می‌تواند رفتار راهبردی دولت آمریکا درباره ایران را کنترل کند اما همین دیروز، در نخستین گام اجرای برجام روشن شد این صرفا یک توهم است. آمریکایی‌ها تحریم‌هایی را که قصد داشتند به بهانه آزمایش موشکی ایران اعمال کنند، دقیقا در روز نخست اجرای برجام، تصویب کردند. مساله اصلی این است که آمریکا مصمم است به ایران بگوید راهبرد اصلی آن در قبال ایران تغییری نکرده است. در این سو، دولت باید تکلیف خود را با این مساله روشن کند که می‌خواهد از برجام ابزاری برای تغییر راهبرد آمریکا بسازد یا نه؟ و راهبرد اصلی آن در قبال آمریکا چیست و بعد از 5/2 سال چه ارزیابی‌ای از ماهیت آمریکا پیدا کرده است؟ آمریکایی‌ها یک برنامه کاملا روشن برای احیای تحریم‌ها دارند.

اکنون بیش از 11 طرح و لایحه مختلف روی میز بخش‌های مختلف کنگره است که من تصور می‌کنم ظرف حدود یک سال آینده برای احیای تحریم‌ها در حوزه‌های جدید و با هدف تولید دوقطبی‌های جدید در افکار عمومی ایران اعمال خواهد شد. پیش‌فرض‌های ساده‌دلانه دولت جایی برای بحث جدی درباره روش‌های پیشگیری از اقدامات خصمانه آتی آمریکا باقی نگذاشته است. اساسا ظاهرا وزارت امور خارجه به این مساله به عنوان بخشی از ماموریت خود نگاه نمی‌کند.

مهم‌ترین سوالی که اکنون باید دولت به آن جواب بدهد این است که آیا از این پس و در مقابل هر تحریم جدید از سوی آمریکا، صرفا به اینکه برجام آسیب ‌ندیده دل خوش خواهد کرد یا اینکه یک راهبرد موثر برای متوقف کردن این روند در اختیار دارد؟ با روشی از جمع‌آوری و برچیدن که دولت در یک ماه گذشته در تاسیسات هسته‌ای حیاتی ایران اعمال کرده، می‌دانیم که بازگشت این برنامه دیگر به‌سادگی ممکن نخواهد بود در حالی که آمریکا در همین روز اول اجرای برجام نشان داد بازگشت تحریم‌ها را تا چه حد سهل می‌داند. اساسا آمریکا در حال ارسال این پیام به جامعه جهانی است که تحریم‌ها جایی نرفته است که بخواهد بازگردد. اصلی‌ترین مساله این است که همه این اقدامات از تلقی آمریکا درباره ماهیت دولت روحانی در ایران نشأت می‌گیرد و مدیریت محاسبات آمریکا در این حوزه ممکن نیست مگر اینکه دولت روحانی در برخی مبانی رفتار خود تجدید نظر کرده باشد.

انتهای پیام/

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.