یکی از حوزه هایی که باید به جد درباب آن تامل کرد نسبت انقلاب اسلامی وسینماست واین که آیامی توان به سینمای اسلامی قایل شدیاخیر؟اگرآری چه نظریه ای وبرچه مبنایی؟سینمای اشراقی یا معناگرایانه –نه مفهوم گرایانه-آن چیزی بودکه سید شهدای اهل قلم مطرح نمود.
به گزارش گلستان ما، حسین پایین محلی تحلیلگر ارشد و اندیشمند گلستانی نوشت: فلاسفه بزرگی چون هگل معتقد بودند که تمدنها درهنرخودرا به منصه ظهور و بروز می رسانند، به عبارتی خروجی تمدنها راباید درهنرشان دید. تمدن نوپای انقلاب اسلامی نیز باید درحوزه هنر به ارایه مدلها والگوها برای سبک زندگی بپردازد. هنراگرچه مبنای نظری خودرادارد ودرسطح نظری می توان درباب آن به بحث پرداخت اما درعینیت تاریخی سبک زندگی را می سازد چون برخواسته از تاریخ ومبنای هستی شناسانه ومعرفت شناسانه آن قوم است چنانچه معماری اسلامی – بعدسخت افزاری وبیرونی هنر- وشعر-بعدزیباشناسانه هنراسلامی؛جایگاه انسان درهستی ونسبت انسانها باهم را تعریف می کند.
یکی از حوزه هایی که باید به جد درباب آن تامل کرد نسبت انقلاب اسلامی وسینماست واین که آیامی توان به سینمای اسلامی قایل شدیاخیر؟اگرآری چه نظریه ای وبرچه مبنایی؟سینمای اشراقی یا معناگرایانه –نه مفهوم گرایانه-آن چیزی بودکه سید شهدای اهل قلم مطرح نمود.
آوینی شخصیتی ذوابعاد بود که حکمت نظری وعملی را دروجود خود جمع کرده بود. آوینی چه درحکمت نظری وچه درحکمت عملی به ساحاتی از خودآگاهی تاریخی رسیده بود که دراینجا مجال پرداختن به آن نیست ودرنوشتاردیگری بنا به موضوعیت ودرحدتوان وضرورت بدان پرداخته شده ومی شود.
سینما هنرترکیبی است وپیچیده ترین هنرها به حساب می آید که منشا آن نه فرهنگ اسلامی ونه جهان بینی ایرانی است بلکه در تفکرمدرن ریشه دارد وامروز هالیوود مظهرچنین هنری است. اگر برای سینماچنین تعریفی را قایل باشیم پس سینمای آوینی چه جایگاهی دارد ووجه ممیز سینمای آوینی که از آن به عنوان سینمای اشراقی یادمی کنیم چیست؟!
آوینی معتقد بود ما می توانیم از ظرفیت موجود درسینما استفاده کنیم ودراصطلاح ماده سینما را صورت ببخشیم- تاکیدمی شود که ماده سینماراصورت ببخشیم وگرنه شهید آوینی به اسلامی شدن سینما تردید داشت- واین میسرنمی شود جزاز طریق هنرمندی که خود وجودش آیینه حق می شود ودراصطلاح ساحت آیینگی پیدامی کند. پس سینمای آوینی به عنوان سینمایی که مبانی نظری خودرا ازانقلاب اسلامی می گیرد باید تنها درماده با سینمای غرب یکی باشد ودرغایت و ماهیت وحتی در روش متفاوت می باشد.
بحث تفصیلی درباب سینمای غرب را به فرصتی دیگر موکول می کنیم اما اگر بخواهیم به اجمال به تفاوت ها اشاره کنیم باید آن را درنوع هستی شناسی ومعرفت شناسی جستجوکرد.
مددپور به تفصیل درکتاب سینمای اشراقی به تبیین این تفاوت ها پرداخته است که دراین مقال به تفاوت وتعارض درغایت وماهیت ومتد اشاره می شود.
غایت سینمای غرب ایجاد یک انسان منفعل است که دربهترین حالت بادرنظرگرفتن سینمای استراتژیک غرب یاسینمای مفهوم گرا وآخرالزمانی هویتی قلابی وکاذب به انسان وجامعه مدرن می دهد درحالی که سینمای آوینی به دنبال ساخت وپرداخت انسان وجامعه انتظارگر وآماده گر معنوی است که رابطه خویش با عالم قدس و عهدازلی را مدام یاد آورمی شود وبرآن پایبنداست :
پیش ازاین کاین سقف سبز و طاق مینا برکنند/ منظرچشم مرا ابروی جانان طاق بود...
ماهیت سینمای غرب مخاطب محوری است به هرقیمت وروشی چنانچه بیننده دربرابر جعبه جادو ویاتصویر دچارنوعی "ازخودبیگانگی"می شود چون سینمای غرب باوجود مخاطب محوری به ذائقه آفرینی واصالت دادن غرایز حیوانی انسان تاکید می کنددرحالی که سینمای آوینی فطرت محوراست ومخاطب محوری را به فطرت محوری تغییر داده است که مبنی برانتقال آگاهی حقیقی به فرداست.
سینمای غرب بااستفاده از تکنیک های سینمایی وانیمیشن وتصرف درعالم نوعی از توهم از واقعیت را به بیننده تحمیل می کند که انسان را درنوعی خلسه قرارمی دهد وانسان دربرابر تولید هنری – نه خلق اثرهنری- توسط تکنولوژیک از ساحت حقیقی وجود دورمی شود درحالی که سینمای آوینی نگاه به هستی جمالی ورحمانی است وپدیده ها چون مخلوق خدا دیده می شوند که هنرمند تنها کاشف این رابطه هاست نه واضع آنها.
درسینمای غرب حتی درسینمای مستند،جهان چون ابژه- شی بیرونی- یاسوژه- موضوع تحقیق- تنزل پیدامیکند،به عبارتی نوع مواجه درسینمای مستند برشی از حقیقت است نه کل حقیقت شئی،لذاسینمای مستند درحقیقت پروژه ای است علمی برای پژوهشکده ها:
چون غرض آمد هنرپوشیده شد/ صدحجاب از دل به سوی دیده شد
درسینمای آوینی انسان به مثابه یک هنرمند خودرادرهنرحقیقی می آفریند – نه اینکه هنر را تولید کند- وباز می یابد درحالی که درسینمای هالیوود با تسخیرعالم خیال وحصرآن نوعی سحر شکل می گیرد که به تفسیر شیطانی از عالم دست می زند.
امروز درغرب سینمای آوینی جایگاه خاصی دارد وهالیوود بی تفاوت از کنار آن عبور نکرده وهمان استفاده ظرفیتی که شهید برآن تاکید داشت توسط سینماگران غربی از سینمای آوینی صورت گرفته است.مثلا درفیلمهایی چون بی مصرف ها،لبه پرتگاه،لاک پشتهای نینجاو...قهرمانان فیلم آرمانگراهستند واین شاخصه تفکر آوینی(اسلامی وانقلابی)است نه لیرالیزم.
دراین فیلمها شخصیتها ی اصلی یکدیگر را برادر خطاب میکنند درحالیکه لفظ برادر به جهان بینی اسلامی وتفکر انقلابی ما تعلق دارد که دردفاع مقدس رزمندگان یکدیگر را صدا می زدند.
سینمای آوینی برخلاف سینمای هالیوود که به دنبال فطرت ستیزی وایجاد نیازهای کاذب درانسان هست درصدد است انسان را به آن عهد ازلی ومیثاق آغازین انسان دعوت کندکه درآن حق با شیدایی خاص به شکل زیبایی عیان شده وهنرمند درمقام آیینگی آن را منعکس کرده است.
سینمای امروز غرب که از آن به عنوان هالیوود یاد شده است هستی را به شکل تصویرتنزل داده وتبدیل به حافظه می کند وازآنجاکه سینما هنرترکیبی است نوعی از سبک زندگی را ایجاد کرده واز طریق سینما آن را بسط می دهد که بشرنه به تعهد اجتماعی قایل است نه به رسالت تاریخی بلکه دربرابرتصویرمسحورومحصورشده وهویتی کاذب پیداکرده درحالیکه سینمای آوینی چون سایراشکال هنراسلامی به دنبال تعالی انسان است وتصویر ارایه شده از هستی مبتنی برواقعیت الهی است نه رئال غربی که نهایتا بشررادرگنداب نفس اماره خفه میکند وتنها زیبایی ظاهریش منجربه اغوای انسانها می گردد.
درپایان اگر بخواهیم تشبیهی بین سینمای غرب وآوینی بیاوریم تمثیل مولانا درمثنوی بهترین نمونه خواهد بود.داستان چینیان ورومیان را که هریک مدعی نقاشی بودند وپادشاهی که آنها را امتحان کرد.بحث تفصیلی را دوستان علاقه مند می توانند درمثنوی دنبال کنند چنانچه مولانا درمثنوی به مبانی هستی شناسی هردوگروه اشاره می کند و دراینجا ابیاتی از این داستان به دوستان به عنوان حسن ختام تقدیم می شود:
رومیان گفتند ما را کر وفر چینیان گفتند ما نقاش تر
گفت سلطان امتحان خواهم درین
کز شماها کیست در دعوی گزین
اهل چین و روم چون حاضر شدند
رومیان در علم واقفتر بدند
چینیان گفتند یک خانه به ما
خاص بسپارید و یک آن شما
بود دو خانه مقابل در بدر
زان یکی چینی ستد رومی دگر
چینیان صد رنگ از شه خواستند
پس خزینه باز کرد آن ارجمند
هر صباحی از خزینه رنگها
چینیان را راتبه بود از عطا
رومیان گفتند نه نقش و نه رنگ
در خور آید کار را جز دفع زنگ
در فرو بستند و صیقل میزدند
همچو گردون ساده و صافی شدند
از دو صد رنگی به بیرنگی رهیست
رنگ چون ابرست و بیرنگی مهیست
هرچه اندر ابر ضو بینی و تاب
آن ز اختر دان و ماه و آفتاب
چینیان چون از عمل فارغ شدند
از پی شادی دهلها میزدند
شه در آمد دید آنجا نقشها
میربود آن عقل را و فهم را
بعد از آن آمد به سوی رومیان
پرده را بالا کشیدند از میان
عکس آن تصویر و آن کردارها
زد برین صافی شده دیوارها
هر چه آنجا دید اینجا به نمود
دیده را از دیدهخانه میربود
رومیان آن صوفیانند ای پدر
بی ز تکرار و کتاب و بی هنر
لیک صیقل کردهاند آن سینهها
پاک از آز و حرص و بخل و کینهها
آن صفای آینه وصف دلست
صورت بی منتها را قابلست
صورت بیصورت بی حد غیب
ز آینهٔ دل تافت بر موسی ز جیب
گرچه آن صورت نگنجد در فلک
نه بعرش و فرش و دریا و سمک
زانک محدودست و معدودست آن
آینهٔ دل را نباشد حد بدان
عقل اینجا ساکت آمد یا مضل
زانک دل یا اوست یا خود اوست دل
عکس هر نقشی نتابد تا ابد
جز ز دل هم با عدد هم بی عدد
تا ابد هر نقش نو کاید برو
مینماید بی حجابی اندرو
اهل صیقل رستهاند از بوی و رنگ
هر دمی بینند خوبی بی درنگ
نقش و قشر علم را بگذاشتند
رایت عین الیقین افراشتند
رفت فکر و روشنایی یافتند
نحر و بحر آشنایی یافتند
مرگ کین جمله ازو در وحشتند
میکنند این قوم بر وی ریشخند
کس نیابد بر دل ایشان ظفر
بر صدف آید ضرر نه بر گهر
گرچه نحو و فقه را بگذاشتند
لیک محو فقر را بر داشتند
تا نقوش هشت جنت تافتست
لوح دلشان را پذیرا یافتست
برترند از عرش و کرسی و خلا
ساکنان مقعد صدق خدا....
انتهای پیام/
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد