1394-10-06 13:25
1880
0
25098
یادداشتی به قلم علی‌اصغر مؤذنی؛

كربلای چهار، كربلای غربت و حماسه

هفته اول دی‌ماه هرسال یادآور سرایش سرود حماسه بزرگ ایثار و مقاومت در گوشه‌ای مظلومانه از برگ دفاع مقدس توسط بهترین جوانان عاشورائی این کشور بود.

به گزارش گلستان ما به نقل از نیلکوه، هفته اول دی‌ماه هرسال یادآور سرایش سرود حماسه بزرگ ایثار و مقاومت در گوشه‌ای مظلومانه از برگ دفاع مقدس توسط بهترین جوانان عاشورائی این کشور بود. عملیات غرورآفرین کربلای چهاردر منطقه عمومی خرمشهر و جزاير ام الرصاص، الباوی و بوارین عملياتی بزرگ با آمادگی روحی و جسمی رزمندگان بود که ماه‌ها در نخلستان‌های اطراف آبادان به آموزش فنون رزمی آبی‌خاکی و غواصی پرداخته و برای انجام عملیات مشتاقانه ثانیه‌شماری می‌کردند.

به قلم علی‌اصغر مؤذنی؛ كربلای چهار، كربلای غربت و حماسه

لشکر 25 کربلا مهد شیران دلاور شمالی مازندران و گلستان در قالب گردان‌های مختلفی زیر نظر فرماندهان کار بلد و آزموده به‌طور شبانه‌روز به آموزش غواصی پرداخته و ایام فراغت را پس از لحظاتی استراحت در کنج سنگرها و یا زیر نخل‌های بلند به تهجد و مناجات و شب‌زنده‌داری می‌پرداختند. شيران دلاوری که در کنج عبادت خود گوئی پیران زاهدی هستند که سال‌هاست سر بر گریبان دعا و تضرع نهاده‌اند و در میدان آموزش و تعلیم فنون رزم گوئی پیر سربازان هزار میدان‌دیده‌ای هستند که بر رزم سر از پا نمی‌شناسند.

نهرهای جاری بین نخلستان‌ها بهترین آبراهه ممکن برای آموزش غواصی بود و بعد از ساعت‌ها تحمل سرمای آذرماه، به راه انداختن بساط چای توسط چند بسیجی زنده‌دل، خستگی جسم را از تن می‌زدود.

صرف چای با طعم بیان خاطرات و شیرین‌کاری‌های زمان آموزش در کنار بیسکویت‌های اهدائی مردم روستا و یا دانش‌آموزان یک مدرسه واقعاً بر جان می‌نشست.

به قلم علی‌اصغر مؤذنی؛ كربلای چهار، كربلای غربت و حماسه

چهره‌های بشاش بسیجیان واقعاً دیدنی بود چهره هائی که تا ساعاتی بعد در دل نخلستان‌ها چنان به تضرع می‌پرداختند که غبطه ملائک را برمی‌انگیخت. فرشتگان آسمانی را صف به‌صف به تماشا می‌خواند تا مصداقی روشن از فتبارک الله احسن الخالقین را دریابند.

در خیل عظیم این رود خروشان فرزندان دلاور گلستانی در گردان‌های مختلفی حضور داشتند که تعدادی از آن دریادلان آسمانی در گردان مالک از تيپ سوم لشکر 25 کربلا به فرماندهی سردار دلاور شهید حمیدرضا نوبخت حضور داشتند.

به‌واسطه قرابت مکانی محل استقرارمان مرتب مهمان دل دریایی آن‌ها بودم و بعد از خلاصی از لباس‌های سنگین شده غواصی و تعویض لباس معمولاً دورهم جمع می‌شدند.

به قلم علی‌اصغر مؤذنی؛ كربلای چهار، كربلای غربت و حماسه

فرصتی بسیار محدودی برای دورهم نشینی داشتند و بسیار در تهجد و عبادت و ختم قرآن وقت می‌گذراندند.

سعی می‌کردم تا همیشه برای چای عصرانه آن‌هم بعد از پایان آموزش در کنار آنان باشم و اندک فاصله را طی می‌کردم تا به آن‌ها برسم و گاهی نیز به عادت هرروزه منتظر می‌ماندند.

هنگام صرف چای که معمولاً بابیان شیرین‌کاری‌ها و خاطرات آن روز همراه بود عصرانه‌ای نیز صرف می‌شد که معمولاً بیسکویت بود. گلستانی‌ها به نان و چای عادت دیرینه دارند و این عادت حتی در جبهه هم حاکم بود.

روزی هنگام صرف چای متوجه شدم که دوستان هریک مقوایی در دست دارند.

محمد شیخ‌الاسلامی (عبدالوهاب) دانش‌آموز خوش‌سیما و بسیار مؤدب هنرستان گرگان که هرگز در درون سنگر و گردان کسی نفهمید ایشان خواهرزاده حضرت آیت اله نورمفیدی نماینده امام در گرگان و دشت هستند و هم‌چنین دلاور شوخ‌طبع، فعال و زحمت‌کش از روستای اصفهان کلاته گرگان بانام ماندگار عبدالرضا طبرسا در کنار دو دانشجوی تربیت‌معلم از شهر گالیکش بانام‌های همیشه جاوید مصیب پیری و حبیب تمرتاش به اصرار عنوان کردند که نذر کرده‌اند تا در باغ شهادت به رویشان باز باشد.

ختم قرآن کریم همراه با ادای چهارده هزار صلوات و تقدیم آن به چهارده معصوم نذر این دلاوران برای توفیق در کنکور ورودی شهادت بود. آنان شیرین‌ترین سرمایه وجودی خود یعنی جان را در طبق اخلاص تقدیم امام امت کرده بودند تا ایران اسلامی در سایه پرچم عاشورا بهشت امن محبان اهل‌بیت باشد.

به قلم علی‌اصغر مؤذنی؛ كربلای چهار، كربلای غربت و حماسه

درازای هر صد صلوات یک خط کوچک بر روی مقوا می‌کشیدند تا حسابشان کم نیاید.

شب قبل از عملیات سردار شهید خلیل زالپوری از شهر رویان نوشهر کیسه‌های حنا را به مقر گردان آورده و به کسانی که آماده ساختن حنا را بلد بودن سپرد تا حناها را برای بچه‌ها آماده کنند.

انگار حنای شب عروسی بود چه هیجان و غوغائی فضای گردان را فراگرفت همه مشغول حنا گرفتن بودند دعای فرج و بخشی از زیارت عاشورا بر لب نجوا می‌کردند و حنا را بر دست و پای خود می‌مالیدند.

یادش بخیر شهید عبدالرضا طبرسا که به تنهائی خیلی‌ها رو باروحیه بشاش و خندان خود حنائی کرد.

زمان موعود فرارسید قایق‌ها آماده و غواصان دریادل عاشقانه پای بر قایق‌ها نهادند و من نیز آمده بودم تا آخرین خداحافظی بقول شهید طبرسا در وطن داشته باشم. هنگام سوارشدن گفتند صد تای ديگر از صلوات‌ها مانده تا به مقصد ادا می‌کنیم و رو به‌سوی ام الرصاص حرکت کردند.

رفتند تا آسمانی بشوند که دنیا برای آنان بسیار تنگ و تاریک بود. رفتند تا به معشوق خود دست یابند و سوار بر بال ملائک که ماه‌ها حسرت مناجات و درد دل‌های آنان با خالق را خورده بودند به جوار قرب الهی بر سفره مهمانی جوان رعنای کربلا با رضایت و خشنودی بنشینند و نظاره‌گر حال و اعمال ما باشند که میراث دار مملکتی هستیم که قوامش مرهون خون‌های پاک آنان است. رفتند و نخل‌های نخلستان را در حسرت ادامه مناجات و راز و نیازهای شبانه خود منتظر گذاردند. انتظاری که برای برخی از آن‌ها قریب به 28 سال طول کشید تا آنان را با دستانی بسته بر دوش ملائک بازگرداندند. 175 دلداده‌ای که سرمست ولای یار چنان مشتاقانه شتافتند که تاریخ در بیان عظمت آنان به عجز آمد. دستان بسته دلاوران غواص را به یادآوریم و ملکه ذهن خودسازیم تا یادمان نرود میراث دار چه مرواريد گران بهایی هستیم.

نویسنده: علی اصغرمؤذنی

انتهای پیام/

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.