کینه کومله علیه مردم ایران روایت غصههای تلخی است که هیچوقت نه از یاد میرود ونه از تاریخ پاک میشود، اکنون میخواهیم رنجنامه «خلیل کابوسی» رزمنده بسیجی شهیدی را حکایت کنیم که کومله چشمانش را از حدقه درآورد و پاهایش را قطع کرد.
به گزارش خبرنگار ایثار و شهادت پایگاه خبری تحلیلی «گلستان ما»، شهید «خلیل کابوسی» تازه ۱۸ سالش شده بود که به میدان جنگ رفت، درباره غائله کردستان شنیده بود و حتی خبر داشت که کوملهها چه بر سر مردم بیدفاع میآوردند، اما باز احساس تکلیف کرد و رهسپار جبهه غرب شد.
شهیدی که برای حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران با دشمن جنگید تا هر قطره از خونش سلاحی مرگبار برای ظلم و استکبار شود.
امروز مهمان خانه پربرکت شهید خلیل کابوسی بودیم و پرچم متبرک امام رضا (ع) نیز مهمان خانه شهید کابوسی شد که بر معنویت و برکت این خانه افزود.
بعد از زیارت پرچم مطهر امام رضا (ع) دقایقی در کنار خواهران شهید کابوسی نشستیم و آنها از مهربانی و خلوص برادر شهیدشان برایمان گفتند.
مریم کابوسی خواهر شهید در گفتگو با خبرنگار «گلستان ما» گفت: برادرم به عنوان یک رزمنده بسیجی به منطقه سردشت کردستان رفته بود که در محاصرهٔ کوملهها افتاد آنها دو چشم برادرم را از حدقه درآوردند و پایش را را قطعه قطعه کردند.
این خواهر داغدار ادامه داد: برادرم در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۶۵ در سردشت کردستان توسط اعضای کومله به شهادت رسید و کوملهها تمام وسایل او را به غارت بردند.
از خواهرش خواستیم تا ما را برای مصاحبه با مادر و پدر شهید همراهی کند، وارد اتاقی شدیم که دو تخت در آن قرار داشت در یکی از تختها پدرش خوابیده بود که میگفتند آلزایمر دارد و از حضور ما چیزی متوجه نمیشود و در تخت دیگر مادر رنجور و داغدار نشسته بود و در حالی که کمردرد داشت به ما خوشآمد میگفت.
از ویژگیهای پسر شهیدش از او سوال کردیم لبخند تلخی زد و گفت پسرم با شوق فراوان این مسیر را انتخاب کرد او عاشق شهادت بود.
مادر شهید کابوسی ادامه داد: هشت فرزند «چهار دختر و چهار پسر» دارم و خلیل اولین فرزندم بود که به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
وی افزود: از اخلاق خوبش هرچه بگویم کم گفتم بسیار باایمان، مسجدی و بانماز بود احترام به پدر و مادر و خانواده را همیشه داشت درحقیقت خلیل با دیگران فرزندانم بسیار متفاوت بود.
مادر شهید کابوسی ادامه داد: هرچه به پسرم میگفتم خلیل جان هنوز کوچک هستی، باید درس بخوانی اصلا به گوشش نمیرفت و به من و پدرش میگفت اگر بر اثر تصادف بمیرم و لیاقت شهادت از من گرفته شود آن دنیا باید جواب دهید.
با اصرار زیاد پسرم راهی کردستان شد بعد از مدتی خبر شهادتش را برایمان آوردند.
کوملهها خیلی او را شکنجه کردند به گونهای که دو چشمانش را از حدقه درآوردند و حتی گوشت بدنش را تکه تکه کردند و در نهایت در روز ۳۵ اردیبهشت سال ۱۳۶۵ در منطقه سردشت توسط کوملهها محاصره شد و بعد از شکنجه، تیر خلاص را به قلبش زدند.
وی در حالی که عکس پسرش را نوازش میکرد ادامه داد: باید راه و مکتب شهدا را ادامه دهیم و نگذاریم پرچم اسلام بر روی زمین بماند.
مادر شهید با گلایه از برخی شل حجابیها در جامعه گفت: ما برای حفظ خاک و کشورمان خونهای زیادی را تقدیم کردیم نگذاریم دشمن با توطئههای فرهنگی، اعتقادات ما را هدف قرار دهد.
وی گفت: یک بانوی موفق باید در زندگی از سیره و روش حضرت فاطمه (س) الگو بگیرد و آن را در جامعه پیاده کند.
گزارش از سمیرا رجبی
انتهای خبر/
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد