من همسایه شما هستم، در همین کوچه و محلّه و در همین نزدیکیها زندگی میکنم.
به گزارش گلستان ما، من «مسجد» هستم؛ خانهٔ خدا، عبادتگاه مسلمین. با شما درد دلهایی دارم که دوست دارم کمی حوصله کنید و درد دلهای این همسایه را بشنوید. با اینکه من روزی چند نوبت درِ خویش را به روی شما باز میکنم و چند ساعت به انتظار شما میمانم؛ ولی بعضی از شماها سراغ من نمیآیید و با من اُنس نمیگیرید. مثلاینکه با من قهرید. مگر از من چه بدی دیدهاید؟ چرا این همه بیوفایی؟! چه خاطره بدی از من دارید؟ من که همیشه دل شما را روشن و قلبتان را باصفا کردهام. من که همیشه به شما آرامش روحی دادهام. شاید برخورد خادم مسجد یا حرفهای مردم یا برخورد بعضی مسجدیها شما را ناراحت کرده باشد؛ ولی چرا از من و صاحب من - که خداست - قهرید؟
میگویید: برنامههایم جذّاب و آموزنده نیست؟ باشد، بیایید کمک کنید، طرح و پیشنهاد بدهید، با پیشنماز و متولّیان مسجد صحبت کنید، خودتان هم وقت بگذارید و مرا فعّالتر، جذّابتر و با برنامهتر کنید! اگر قبول دارید که من پایگاهی برای تقویت ایمان، اخلاق و دینداری مردم هستم، این پایگاه را تقویت کنید؛ چرا فاصله میگیرید؟
من هر لحظه برای آشتی و دوستی با شما حاضرم، دست محبّت شما را میفشارم، پایتان را میبوسم. کمک کنید، انضباط و نظم داخلی مرا بیشتر نمایید! مرا از تزیینات اضافی و غیرلازم پاک کنید و در عوض، خوشبو، معطّر، تمیز و با صفایم کنید! گردوغبار از چهرهام بزدایید، روشنایی مرا بیشتر کنید، به سقفی که چکّه میکند، به دیواری که در حال ریزش است، به در و پنجرههای زنگزده، به دستشوییها، جاکفشیها، حیاط، حوض و وضوخانهام رسیدگی کنید، و آنچه را که مایة بیرغبتی مردم به حضور در من میشود، از بین ببرید تا من همچون خودتان تمیزتر، بهداشتیتر و باصفاتر باشم، تا شوق آمدن از خانه، مغازه، مدرسه و پارک بهسوی من بیشتر شود، و من آبادتر بشوم.
من گلهها و درد دلهایم را با شما که همسایه من هستید در میان گذاشتهام:
خدا فرموده است که مرا آباد بسازید! آیه «إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ لَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللَهَ فَعَسی أُولئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدینَ» ۱ را بر پیشانی من مینویسید؛ ولی از غصّههای من خبر ندارید. فکر میکنید آبادی من به چیست؟ به گلدستههای بلند و کاشیکاریهای گرانبها؟ به چلچراغهای میلیونی؟ به قالیهای نفیس و درهای منبّتکاری شده و پردهها و مرمرها و گچبریهای هنری؟ نه به خدا قسم! آبادی من به حضور شماست، به برگزاری پرشکوه نمازهای جماعت، معنویّت و نیایش، تشکیل جلسات درس و وعظ و ذکر، تبدیلشدن من به پایگاهی برای گسترش ایمان و آگاهی و تقویت دین و بسیج مردم و کمک به مسلمین و سنگری برای دفاع از اسلام و میهن، به همبستگی دلها و الفت جانهای نمازگزاران و مسجدیان و انجام امور خیریّه و مشارکت در کارهای عامالمنفعه و مرکزی برای تربیت و ارشاد.
شما ظاهرم را جلا دادید و رنگ کردید؛ امّا باطنم را تاریک ساختید. وقتی روشنکردن یک چراغ در مسجد ثواب دارد، روشنکردن یک فکر و دل با نور هدایت ثوابش بیشتر نیست؟ چرا بهجای ساختن مسجد، «مسجدی» نمیسازید؟ شما مصلّا ساختید، نه مصلّی. نمازخانهها زیاد شده است، نه نمازخوانها! متأسّفانه در بعضی جاها مرا فقط با صدای «الرحمن» و مجلس فاتحه میشناسند. در من این همه «مجلس ترحیم» برای مردهها گرفتید؛ ولی چند بار شد که «مجلس ترحّم» برای زندگان بگیرید؟ این همه برای اموات قرآن خواندید، کمی هم برای زندهها بخوانید!
هنگام برگزاری مجالس ختم، چهرههایی را دیدهام که در طول سال پایشان به هیچ مسجدی نمیرسد. بعضیها فقط بهخاطر شیرینی، شربت، شام و خرما نزد ما مساجد میآیند و بعضی روز عاشورا و شب اربعین برای پلوخوری.
از شما دوستان مسجدی نیز گله دارم؛ چرا تنها به مسجد میآیید؟ چرا دوستان و فرزندانتان را با خودتان نمیآورید؟ چرا شوق مسجد را در دل دیگران ایجاد نمیکنید؟ چرا ثواب نماز و لذّت عبادت و تلاوت و حتّی حضور در مسجد را برای مردم نمیگویید؟ چرا به مسجد میآیید و فیض میبرید؛ ولی از خود من دلجویی و احوالپرسی نمیکنید؟ آخر من نیز دل دارم! من هم مشکلات و نیازهایی دارم. تفقّد، رسیدگی، عیدی و خرجی میخواهم. دوست دارم گاهی دلم شاد و روشن شود. پردهها، فرشها، دیوارها، شیشهها و چراغهایم تمیز و تازه شود. چرا به پردههای کثیف و شیشههای دود و غبارگرفته و لامپهای سوخته و زیر پلههای پر از آشغال و انباری پر از خرتوپرت من نگاه نمیکنید؟!
چرا بلندگو و دستگاه صوتی مرا مرتّب نمیسازید و مردم را از شرّ سوت و خشخش آن نجات نمیدهید؟
چرا مهرهای شکسته و سیاهشدن مرا عوض نمیکنید؟ چرا قفسههای قرآن و کتابهای دعا را مرتّب نمیسازید؟ چرا دیر میآیید و زود و باعجله میروید؟ مگر مستحب نیست که انسان زود به مسجد و دیرتر بیرون آید؟ چرا «حَیَّ عَلَی الصَلَاهِٔ» را جدّی نمیگیرید و همیشه به نماز دوّم میرسید؟
دوست دارم وقتی به مسجد میآیید - همانطور که دستور دینی است - لباسهای تمیز بپوشید، عطر بزنید، برای آمدن شتاب کنید، وقار داشته باشید، با وضو وارد شوید، دعا بخوانید، ذکر بگویید، آلودگیهای مرا دراسرعوقت از بین ببرید، مرا جارو کنید، باکفشهایتان مرا خاکی و کثیف نکنید، در دل من چراغ روشن کنید، در صحن مسجد آب دهان نیندازید، اگر دهانتان بوی سیر و پیاز میدهد، در جمع مسجدیان حاضر نشوید، مرا محلّ گذر و راه عبور و مرور قرار ندهید، در من به سخن از دنیا، دادوستد یا سروصدا نپردازید.
بعضیها احترام مرا حفظ نمیکنند. کارهایی که در شأن من نیست، انجام میدهند. با کف و سوت و هوار و خندههای بلند، دل مرا میرنجانند. با هیاهو، مجادلهها و منازعهها آرامش مرا میگیرند. با کفش وارد مسجد میشوند. جُنُب و ناپاک به مسجد میآیند. کفشها را کنار جانماز و روی فرش میگذارند. فرش و دیوار و زمین مرا آلوده میکنند. آشغال، پوست تخمه و هسته خرما میریزند. کسبه محل، حیاط مرا پارکینگ موتورهایشان میکنند. در فضای من غیبت میکنند و حرفهای لغو میزنند. مرا به محل بازی، ورزش یا خواب تبدیل میکنند. در من حرف از دنیا میزنند و دلّالی میکنند. گویا مرا با باشگاه، قهوهخانه، سینما، بنگاه، و یا فرهنگسرا عوضی گرفتهاند. آخر من هم برای خودم قداست و حرمتی دارم! این بیحرمتیها حرام نیست؟ چرا بعضیها پروا نمیکنند؟ بعضیها وقتی به مسجد میآیند، فقط حرف میزنند و غیبت و همهمه میکنند و مزاحم ذکر و عبادت و نماز و گوشدادن دیگران میشوند.
این گِلهها را با شما نگویم، با که بگویم؟ وقتی مجلس ترحیم میگیرید، صدای بلندگویتان - گاهی - سبب رنجش همسایهها میشود و آن وقت از من بدشان میآید. چرا باید کسی که میخواهد خانه بخرد، دقت میکند که همسایه مسجد و مدرسه نباشد؟ مگر مسجد جای هدایت، معرفت و حق نیست؟ نکند زمانی فرارسیده است که حضرت علی علیهالسلام فرمود: «روزی خواهد آمد که مساجد از جهت ساختمانی آباد است؛ ولی از جهت هدایت، خراب!» ۲
دوست دارم پیشنماز مسجد، بااخلاق و سخنانش، محور جاذبه باشد و جوانان برای یادگرفتن و فیض معنوی بیشتر به مسجد آیند و از رفتار و علوم او بهره گیرند و او را محرم رازها و دوست خودشان بشناسند.
دوست دارم همهمه و سروصدا موقع نماز جماعت، حال مردم را نگیرد، بوی بد جورابها و عرق بدنها مردم را از من فراری ندهد. اذان و تکبیر با صدای خوش، دلها را مشتاق من میکند، مؤذّن و مکبّر و خادم خوبی برای من انتخاب کنید. از خادم مسجد بخواهید کمی با مردم، بهخصوص نوجوانان و جوانان خوشاخلاقتر برخورد کند، تا پای آنها از مسجد بریده نشود. من دوست دارم در جلسات و نمازها، چهرههای جوانان را بیشتر ببینم. کودکان را از مسجد بیرون نکنید؛ بلکه یادشان بدهید که آداب، آرامش و نظافت را مراعات کنند، تا آنها نیز «مسجدی» شوند. دوست دارم وقتی صدای اذان میآید، همسایهها، کسبه و مغازهداران برای نماز جماعت به مسجدها هجوم آورند، نه آنکه نماز جماعت کنار آنها برپا شود؛ امّا آنان یا مشغول چانهزدن با مشتری باشند، یا قدمزدن در خیابان، یا تماشای تلویزیون و یا سرگرم حرفوحدیث با یکدیگر.
آیا این توقعها چیزهای بدی است که من از شما دارم؟ شما که امّت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هستید، شما که میتوانید اوقات مسجد را به دعا، قرآن و نماز بگذرانید، چرا به غیبت، حرف دنیا و لغویّات میپردازید؟
من انتظار دارم حق مرا ضایع نکنید، حرمتم را نشکنید، مرا از معنویّت و یاد خدا خالی نکنید، نقشِ محوری من در زندگی خودتان را از یاد نبرید، مرکزیّت مرا حفظ کنید. مرا کانون اصلاح اخلاق سازید. شما مسجدیان الگوی دیگران باشید. مسجد را محلّی برای رشد و ایمان کنید. چرا باید بعضی از ترس اینکه کفشهایشان را ببرند، به مسجد نیایند؟ چرا باید بعضی برای پرهیز از خاکی شدن شلوارشان از مسجد گریزان باشند؟ چرا باید وقتی بعضی مساجد چنان در گوشههای پرت و دور از رفتوآمد باشند که دنبال مسجد میگردند، آن را نیابند؛ نه تابلویی، نه چراغی، نه علامتی؟ چرا وقتی مرا میسازید، به فکر نیازهای آینده من نیستید و آنها را پیشبینی نمیکنید؟
آیا این توقّعات و انتظارات من، حق نیست؟ پس با من بیشتر همکاری کنید. من همدم شمایم، شما نیز با من همدمی و همراهی کنید. مسجد، خانه خداست. خانه خدا را با «معرفت»، «تقوا»، «عمل صالح» و «یاد خدا» آباد کنید! گِلهها و درد دلهای مرا هم به دل نگیرید. من خیر و صلاح خودتان را میخواهم.
تلخیص سخنان حجتالاسلاموالمسلمین جواد محدثی
به کوشش محمدرضا بهرامی، فعال اجتماعی و رسانهای استان گلستان
انتهای پیام
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد