فعال رسانهای گلستان در نقدی به کتاب خاتون و قوماندان گفت: صبح پیروزی نزدیک است و آخرین جنگ دنیا را مهدی موعود (عج) تمام میکند.
به گزارش گلستان ما، حسین پایینمحلی؛ ایران بزرگ در گذر روزگاران تغییرات جغرافیایی بسیاری در سطح جغرافیای سیاسی به خود دیده است. بهگونهای که از نهنگ به شکل گربه درآمده، افغانستان امروز که ما با آن در زبان و فرهنگ دین اشتراکات فرهنگی داریم دیروز بخشی از ایران بزرگی بوده که در نقشههای جهانی شکل نهنگ را داشت.
در طول زندگی شخصی بنا بر همین ذهنیت تاریخی امروز و اشتراکات فرهنگی و گذشته تاریخی نسبت به افغانهای عزیز حس خوبی داشتیم. تحولات سیاسی افغانستان منجر به مهاجرت بسیاری از شیعیان حتی برادران اهلسنت به ایران شده استان ماهم میزبان این عزیزان بوده.
همیشه در گفتگو از احمدشاه مسعود و اشتراکات امروز و گذشت فرهنگی گفتهایم که باید تقویت شود ادبیات معاصر امروز چهرههای درخشانی؛ چون محمدکاظم کاظمی و غیره را درخود پرورانده که به زبان فارسی و تمدن ایرانیاسلامی خدمت کردند.
چند سال پیش در شط حیاتی که نوشتم از سفر به شرق و غرب گفتم، سفر شرق در افغانستان و پاکستان و هند و چین بود. سفر غرب به مصر و یونان. اما گویا سرنوشت دوباره در گرانیگاه فرهنگی ما قرارداد تا بار دیگر ساحت و میقات خود را به تماشا و گفتگو بنشینیم.
با همکارمان صحبت از کتاب خاتون و قوماندان شد، چند بار از ایشان اسم کتاب را پرسیدم و کلمه قوماندان برایم غریب بود. حتی نگارش آن، با اینکه کتاب را گرفته از آن لحظه اول یک حس خاص درون شکل گرفت. درست مثل گمشدهای که پیدا شده، مثل فیلمهای تخیلی که ربات بخشی از وجودش را پیدا و به خود وصل میکند. باحال عجیبی شروع به خواندن کتاب کردم.
خاتون و قوماندان چقدر به اسم کتاب و طرح کتاب فکر کردم. خیلی درگیر شدم، از طرح کتاب و اسمش که جذاب بود تا نوع حروفچینی و رنگ کاغذ و سایز حروف کتاب را متفاوت کرده بود. کتاب فهرست نداشت، فقط هر فصل یک شماره داشت. بین فصول نیز صفحه خالی نبود.
با همه وجود باید این کتابخوانده میشد، کتاب اولشخص مفرد (من) بود؛ لذا تصور میکردی فردی روبرویت دارد با شما صحبت میکند، پس شما هم سراپا باید گوش باشی.
با هیجان وصفناشدنی کتاب دنبال میشد، از کلمه به کلمه تا فصل به فصل، کنار گذاشتنش سخت بود. با وجود مشغلهها و دوکتانی که از دو بزرگوار گرفته بودم اولویت را به این کتاب اختصاص داده شد و کمتر از چند روز خواندن کتاب تمام شد.
کتاب با احساسات پاک نوشته شده، بیانگر جزئیات زندگی دو نفر و اتفاقات مربوطه به این دو نفر است.
زندگی انسانها در بطن تاریخ از چند حالت خارج نیست، گروهی که دغدغه معاش دارند و با مرگشان تاریخشان فعلیت مییابد. این شامل اکثر آدمها میشود که عمدتاً پس از مرگ جز کمی اموال چیزی از خود نمیگذارند.
گروه دوم در پی قدرت و شهرت هستند و آنها نیز باکمی فاصله در زمره گروه اولاند. اما کسانی هستند که در جستجوی معرفت و حقیقتاند و در پی ساخت جامعه و دگرگونی تاریخیاند. اینها اگر مثل گروه دوم از ثروت و شهرت بینصیب باشند و مثل گروه اول نیز یک زندگی روتین نداشته باشند؛ اما چه در حیات و چه ممات به زندگی شرافت و به تاریخ معنا و به جامعه جهت میدهند. اگر زنده باشند و به مرگ طبیعی بمیرند از آنها بهعنوان انسانهای شریف تأثیرگذار یاد میشود و اگر شهید بشوند به تعبیر بزرگان جاودانهاند و قلب تپنده تاریخ که خداوند فرموده وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فیسبیلاللهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ﴿۱۶۹﴾هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شدهاند مرده مپندار؛ بلکه زندهاند که نزد پروردگارشان روزی داده میشوند (۱۶۹)
تکلیف خواننده کتاب درهمان صفحات نخستین روشن میشود که شامل تقریظ رهبر انقلاب و یادداشت همسر شهید توسلی است.
کلمه خاتون یک کلمه غیرفارسی و زیبایی است که بعضاً در زبان ما استعمال میشود به معنای خانم و بانو است و ماندان هم کلمهای افغانی به معنی فرمانده.
کتاب شرححال زندگی همسر شهید علیرضا توسلی و نحوه آشنایی، ازدواج، زندگی و همراهی ایشان با فرمانده تیپ فاطمیون شهید توسلی است که نهایتاً پس از شهادت نیز ذکر مسائلی میشود و کتاب خاتمه پیدا میکند.
راقم این سطور به قدری در این کتاب غرق شد که ترجیح میدهد کمتر درباب این کتاب بنویسد و خواننده را به این کتاب ارجاع میدهد. اما حیفش آمد درباب این کتاب چیزی ننویسد لذا چون قلم به دست گرفته به نکاتی از خوانش این کتاب از جهت مثبت وحتی نقد وارد میداند که دراین سطور باقی مانده اشارت میکند.
از نکات جالب این کتاب برخی واژههای افغانی است. مثل دختر طلب کردن (خواستگاری)، خسوری (پدرخانم)، بغل کشی (مصاحفه خودمان). این کلمات هرچند به طور موقت ما رابا زیست فرهنگی برادران افغانی اشنا میکند.
همینطور نامههایی که زن و شوهر برای هم مینوشتند و یا یادداشتهای شخصی خانم حسینی در کتاب فضای کتاب را تلطیف ومتنوع و احساسی میکند.
و اما نقدها:
۱_بیان مطالب شخصی بسیار زیاد است و گاه متن دچار تطویل و حاشیه میشود. ذکر برخی مسائل چندان اهمیت ندارد.
۲_بیان جزئیات بسیار زیاد است وبرخی مواقع خواننده از ذکر آنان تعجب میکند که چرا بیان شده.
۳_در کتاب به فقر وبیماری وبیکاری و عدم حمایت از افغانها وفضای سنگین برعلیه مدافعان حرم اشارت رفته است اما آیا روایت دیگری نبوده؟ آیا اینقدر غلیظ بوده؟!
۴_هرچه جلوتر میرفتم بااین سؤال مواجه میشدم پس کی در این کتاب با دادههایی مواجه میشویم که این اثر رابه عنوان یک رمان در ساحت ادبیات انقلاب اسلامی بگنجانیم؟! واینکه کجا به طرح مسائلی بپردازد که ذهن پرسشگر خواننده اقناع شود. اینکه فاطمیون که بودند وکی و کجاتشکیل شدند؟! نقش سپاه قدس چه بود؟ سیاست جمهوری اسلامی در منطقه وسوریه براساس چیست؟ درسوریه چه خبر است؟
همینطور توضیحاتی درباب زینبیون پاکستان وحسینیون آذربایجان وحزب ا... لبنان وجهاد اسلامی و..... هیچ توضیحی وجود ندارد!!!
این کتاب نمیتواند نماینده ادبیات انقلاب اسلامی محسوب شود چرا که از ورود و تعریف و گفتمانسازی دور بوده در حالی که امروز ادبیات و هنر آمیخته با ایدئولوژی است.
این کتاب از این جهت طرحی است ناتمام که تنها به ساحت فردی وخصوصی یک انسان (همسر شهید) که بایک مجاهد زیسته اختصاص دارد.
۵_تصور اولیه اینجانب از خوانش این کتاب و مواجه با آن این بود که احتمالاً اطلاعات زیادی از افغانستان و آداب و رسوم آن و گذشته فرهنگی واشتراکات فرهنگیمان بیان میکند که این انتظار بیجا بود! هیچ توضیحی در باب تحولات تاریخی افغانستان وشهید احمددشاه مسعود و... ارائه نمیشود.
جالب اینجاست که کتاب سه فضا را تجربه کرده و روایتگر سه فضاست اما هر سه فضا چون کودک ناقص الخلقهایاند که نیاز به مراقبت ویژه دارند.
این کتاب نه توانسته افغانستان را معرفی کند و نه میتواند پلی فرهنگی و اثری بین فرهنگی یا چند فرهنگی قلمداد شود. در حالی که میتوانست یک نقطه عطف فرهنگی مشترک قلمداد شود که در تاریخ ادبیات و هنر مانا شود در حالی که همه میدانیم محصولات فرهنگی که موجوار در فضای رسانه اوج میگیرند به مانند فواره سرنگون میشوند و در اذهان تاریخی تبدیل به خاطره میشوند و منشأ اثر نخواهند شود.
این کتاب از جهت رمان بودن یا داستان قلمداد شدن با نوع روایتگری شفاهی و عاطفی و ساختار جملات کوتاه نوع بیان صادقانه و زیست اصیل بسیار جالب و مورد پسند است.
در هنگام خواندن کتاب بغض در گلو و اشک در چشم داشتم اما از دوجهتی که بیان گردید (در حوزه ادبیات ایدئولوژیک و اثر بین فرهنگی بودن وشدن) فاقد ماندگاری فرهنگی است.
را قم این سطور پایان ابن نوشتار را با دو پاراگراف از این کتاب انتخاب میکند که بسیار تأثیرگذار است. جمله اول از ابتدای کتاب که همسر شهید نوشته و پاراگراف دوم به نقل از شهید درباب وجوه مختلف حرکت عظیم مدافعان حرم.
۱_صبح پیروزی نزدیک است وآخرین جنگ دنیا را مهدی موعود (عج) تمام خواهد کرد. ما بهامید دیدار دوباره تو علم انتظار را بالا گرفتهایم. (از نامه همسر شهید علیرضا توسلی فرمانده تیپ فاطمیون مدافع حرم خطاب به شهید پنج سال پس از شهادت ابوحامد در صفحات مقدماتی کتاب)
۲_ماعملاً در سه جبهه میجنگیم: اول جبههای است که از علایق دل بکنی، زن، بچه، پدر، مادر، ملک واملاک! دومین جبهه فرهنگ عامه است که بااین قضیه برخورد میکنند، همسایه، دوست، آشنا، کسبه، این به مراتب سختتر از اولی است! سومین جبهه، جنگ باتکفیری هاست که درمقایسه با دوتای قبلی عین تفریح میماند! (صفحه ۱۹۵ کتاب)
حسن ختام این یادداشت را با شعری از استاد محمد کاظم کاظمی که در صفحه ۲۳۷این کتاب منعکس شده به پایان میبریم: برخیز وقصه دگری سر کن، ای قصه گوی شوکت دیرینه/ کوتاه کن حکایت رستم را، باری بگو حکایت تهمینه/ای ماه خوش نصیب سمنگانی، یک صفحه داشت دفتر اقبالت/ آن شب که گیسوان تو شدشانه، آن شب که دستهای تو شد خینه!
انتهای پیام
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد