1400-07-07 09:39
1121
0
76321
مجتبی طالبی مدرس و استاد فلسفه:

علامه حسن‌زاده را سکولارها درک نمی‌کنند

مدرس و دبیر پژوهشی گروه فلسفه و عرفان اسلامی جامعه المصطفی العالمیه گرگان خطاب به محسن کدیور تاکید کرد: از کلاس درس علامه حسن زاده آملی، قطعا سکولاریسم، لیبرالیسم و انواع ایسم‌های التقاطی و شبه روشنفکری بیرون نمی‌آید.

به گزارش گلستان ما، «مجتبی طالبی» مدرس و دبیر پژوهشی گروه فلسفه و عرفان اسلامی جامعه المصطفی العالمیه گرگان در یادداشتی نسبت به «نقد آقای کدیور به علامه حسن زاده آملی» واکنش نشان داد و نوشت.

محسن کدیور از علامه حسن زاده آملی انتقاد کرده است که؛
۱. حسن زاده «سرگرم ملکوت و غافل از رنج مردم در ناسوت است!»
۲.  حسن حسن زاده آملی، عالِمی از دوران سپری شده است.
۳ . تبحر حسن زاده در فلسفه و نجوم و ریاضیات و فقه، دلالتی بر «شعور سیاسی» وی ندارد.  
۴ . حسن زاده راه استاد خود سیدمحمد حسین طباطبایی را نرفته - که آخرین پیام طباطبایی (نیمه اول پائیز ۱۳۶۰) این بود: «در این انقلاب یک شهید واقعی بود، که مظلومانه هم شهید شد، و آن اسلام بود.»!!
۵ . تمایز علوم دینی از علوم سیاسی بلکه از سیاست روزمره یک اصل اساسی است. با سیر و سلوک عرفانی نه می توان در دانش‌های تجربی ادعایی کرد، و نه در عالَم سیاست موضع درستی گرفت.
۶ . حسن زاده در کتاب « انسان در عرف عرفان » مداحی مسئولین را کرده است.

*اپوزیسیون منتقدان بی‌درد

اکنون این شش گزاره که ادعای جناب کدیور است را بررسی کرده و اجمالا نکاتی را یادآور می‌شوم.
۱ . اینکه حسن زاده «سرگرم ملکوت و غافل از رنج مردم در ناسوت است!» باید معنا شود.
اولا علامه حسن زاده آملی، کارگزار حکومت نبوده که بخواهد دردهای معیشتی و رنج های مردم را درمان کند. شغل معلم، معلوم است. معلمی کردن و ساختن شاگردان متعهدی که وقتی کارگزار حکومت شدند، مرد میدان باشند و خدمت کنند، نه اینکه به بهانه اپوزیسیون شدن و نشستن در رسانه های جهت دار، بی درد زندگی کنند و از درد مردم بگویند ! ( آقای کدیور که خود مدتی از شاگردان علامه است ، ادعا می کند؛ «در اواخر دهه شصت مدت کوتاهی به درس شرح اشارات وی رفتم. ایشان همچنان دل در طبیعیات قدیم و مشخصا هنوز به «عالم اثیری» اعتقاد داشت. اینکه در دوران مدرن عالمی مطلع از ریاضیات و هیئت هنوز از حصار فیزیک و نجوم دوران پیشامدرن بیرون نیامده برایم تعجب آور بود. دیگر در کلاسهایش شرکت نکردم».)

آقای کدیور نمی دانند که گرفتار مغالطه ی « پیش فرض نادرست»  شده اند .
علم یک بناست و برای ساخته شدن یک بنا ، مقدماتی لازم است. علوم عقلی ، نقلی و شهودی مبادی و مبانی ای دارد. عظمت یک معلم توانا و متعهد به علم، در همین است که به شاگردان « بیاموزد» و عمرش را در این راه صرف کند.
بعید می‌دانم آقای کدیور ندانند دروسی که حسن زاده آنها را تدریس می‌کردند، چه پیش نیازهایی دارد! و برای تحقق اش چه انسان های ترازی را می طلبد!

* از کلاس درس علامه حسن زاده آملی، قطعا سکولاریسم، لیبرالیسم و انواع ایسم‌های التقاطی بیرون نمی آید

بله، کدیور حق داشته که کلاس درس علامه حسن زاده را ترک کند! اما نه به آن دلیل که خود گفته، بلکه بخاطر تطبیق نداشتن پیش نیازهای آن دروس با مبانی فکری کدیور!
خیال آقای کدیور را راحت کنم؛ از کلاس درس آقای حسن زاده آملی ، قطعا سکولاریسم، لیبرالیسم و انواع ایسم های التقاطی و شبه روشنفکری بیرون نمی آید.
بنابراین اگر رنجی به مردم رسیده است، محصول تفکر متعالی و مصلحانه ی حسن زاده آملی نیست. محصول «التقاطی فکر کردن» و «چپ »و« راست» نمودن فکر و «پیاده کردم مدل‌های غربی و شرقی در دل جامعه اسلامی »است که از قضای روزگار ، آقای کدیور ، مدافع و سینه چاک برخی از همین نگاه هاست!

تبدیل مرجعیت شیعه به یک جریان سکولار و ایستا و تبدیل حوزه‌های علمیه به پناهگاه التقاط روشنفکری و استفاده از نظریات درجه چندم و نخ نماشده ی الهیات غرب به اسم روشنفکری دینی، نمی‌تواند میوه‌ی درخت حسن زاده آملی باشد.

* ثمره اندیشه حسن زاده آملی تربیت نسلی است که زیر بار التقاط نمی‌رود و با اصالت می‌اندیشد

پس باید حق بدهیم به آقای کدیور که خود را در کلاس درس حسن زاده، شاگرد نداند و طفلی شود گریز پا!
خلاصه اینکه هر علم مبانی و مبادی دارد. اندیشه ی حسن زاده آملی، شجره‌ی طیبه‌ای بود که در زمین حکمت متعالیه (که خود مرج البحرین عرفان ، برهان و قرآن است) سر از خاک برآورد و ثمره اش تربیت نسلی است که زیر بار التقاط نمی رود و با اصالت می اندیشد.
اینکه مردم رنج می کشند را همه قبول داریم اما بهتر است آقای کدیور بروند و از دوستان خود بپرسند که در سالها حکومت بر مردم ( جریان لیبرال ، اصلاحات و اعتدال بیشترین دوران حاکمیت را تا امروز در انقلاب داشته است ) چرا از رنج های مردم غافل بوده اند و نتوانستند که مدل « سیاست متعالیه» را پیاده کنند . بهتر است آقای کدیور از آنها مطالبه کند نه از یک معلم که درد و رنج مردم را بهتر از جریان «روشنفکران فراری» می دید و مردمی باقی ماند . آقای کدیور نباید فراموش کند که زیر تابوت این عالم وارسته را ، «مردم رنج کشیده »گرفتند نه «جریان های سیاسی و روشنفکری »! پس بهتر است جناب کدیور از «عالم مُثُل روشنفکری »، به «جهان واقعیات مردم مومن و انقلابی» تشریف بیاورند ، شاید چشمشان به روی حقایق بازتر شود.

۲ .اینکه «دوران حسن زاده آملی ، دوره ای سپری شده است»، باید مورد تحلیل قرار بگیرد. تحلیلش باشد برای بعد! اما سوال می کنم، آیا دوران مولوی، حافظ، سقراط، افلاطون، ویکتورهوگو، خیام، ملاصدرا و .‌‌.. گذشته است؟!
قطعا چنین افرادی، دوران حیات مادی شأن گذشته اما علم و معرفت که از سنخ ماده نیست که بگذرد و کنار گذاشته شود ! این نوع نگرش «پوزیتویستی» به علم حتی در خود غرب منسوخ شده و امروز حتی غربی ها وقتی سخن از «علم » می کنند به سراغ «تاریخ علم» و «فلسفه علم» و حتی «فیزیک نظری قدیم» می روند و در «آکادمی های علوم »، «فلسفه ی علوم» در کنار «تاریخ آن علم » و ... تدریس می شود.
بماند که برخی چهره های جهان اسلام، «آوانگارد» تر از آن بوده اند که در دوران خود بگنجند و باید قرن ها بگذرد که زوایای اندیشه یک اندیشمند، آشکار شود. یک قلمش «ملاصدرا »؛!، قلم های دیگر را خود کدیور بهتر می شناسد. فقط افسوس که « چون غرض آمد, هنر پوشیده شد ...»


۳ . بر خلاف رأی کدیور که معتقد است ( تبحر حسن زاده در فلسفه و نجوم و ریاضیات و فقه ، دلالتی بر «شعور سیاسی» ندارد!  ) باید گفت «...  تا سیاست را چه تعریف کنیم ؟! )
 ... اگر «سیاست» در بطن «سکولاریسم» تعریف شود (آن طور که کدیور می پسندد)، قطعا حسن زاده آملی به هیچ وجه «شعور سیاسی» ندارد که هیچ ، یک فرد «عقب مانده» نیز ، هست !!!
اما تعریف سیاست را اگر بر مدار «حکمت متعالیه» بنا کنیم و مثلا بگوییم ؛ « سیاست المجرده عن الشرع کجسد لاروح فیه؛ سیاست بدون شریعت مانند جسم بدون روح است، جسمی مرده و بدون تحرک است.مبدأ و معاد، ملاصدرا شیرازی،» یا بگوییم ؛ « سیاست تدبیر و تلاش عقلی بشر برای گزینش موارد مناسب در مسائل جاری جامعه، برای نظم امور اجتماعی بشر با هدف اطاعت و اجرای فرامین الهی درجامعه بشری است. / تعریف صدرا از سیاست » آشکار می شود که «کدیور »و «کدیورگونه ها» چقدر سطحی هستند و «سواد روشنفکری» آنها ربطی به «شعور سیاسی» شان ندارد !
پس آقای کدیور به جای استفاده کردن از مغالطه ی « مسموم کردن سرچشمه » بهتر است که آشکار کند، بر اساس کدام مبنا، «شعور سیاسی علامه حسن زاده» را مورد نقد و ارزیابی قرار داده است. اگر آشکار شود، مخاطبان خواهند یافت که مسئله اصلا علمی نیست و بیشتر یک «شارلاتانیسم رسانه ای» است برای «عقده گشایی» از «جمهوری اسلامی» و رهبری (ولایت فقیه) که علامه حسن زاده آملی، مردم را به آن سفارش می‌کرد و می‌فرمود؛ « گوش به دهان رهبر بسپارید ... » این موضوع در گزاره های بعد پر رنگ تر می‌شود.

۴ . اینکه؛ (حسن زاده ، راه استاد خود سیدمحمد حسین طباطبایی را نرفته که آخرین پیام طباطبایی (نیمه اول پائیز ۱۳۶۰) این بود: «در این انقلاب یک شهید واقعی بود، که مظلومانه هم شهید شد، و آن اسلام بود.»!! ) به شدت نیاز به منبع دارد.

اولا این جمله از طرف خانواده و دوستان نزدیک علامه طباطبایی رد شده است . ( با یک رصد ساده می توان به این موضوع پی برد ./ مصاحبه روزنامه جمهوری اسلامی) ثانیا نحوه ی مواجهه علامه طباطبایی با مسائل سیاسی و اجتماعی اگر چه تفاوت روشی با امام خمینی «رحمه الله تعالی علیه» دارد اما به هیچ وجه تفاوت مبنایی نیست و نمی توان آن را به معنای مخالفت با انقلاب و ولایت فقیه دانست.

سلوک عملی علامه طباطبایی، شاگردان تراز علامه و پیوند خانواده ی علامه طباطبایی با انقلاب و شهادت در این خانواده در راه ارزش های انقلاب، روشن ترین دلیل بر بطلان نگرش آقای کدیور نسبت به مواضع سیاسی و اجتماعی علامه طباطبایی است.

روشن است وقتی صغری و کبری یک استدلال، باطل باشد، نتیجه ی حقه ای به دست نمی آید. علامه حسن زاده مداح کسی نبود . عالمی بود که به سه  وجه ادراکات ، در عالی ترین درجات دست یافته بود. ( ادراکات حسی- فیزیکال ، ادراکات عقلی، و ادراکات شهودی) بنابراین اگر از کسی تمجیدی کرده است از قبیل تعارفات حزبی و جناحی و بده - بستان های رسانه ای نبوده!

بنده رسانه ای هستم و خوب می دانم که داشتن تریبون در رسانه ی معلوم الحالی چون «bbc  فارسی» به چه معناست و باید مداح چه جریانی باشی تا به دستت تریبون بسپارند!!

بنابراین نیکوست که آقای کدیور که در آن سوی مرزها نشسته و برای مردم رنج کشیده -  که بعید می دانم آنها را از نزدیک دیده باشد ! و پای درد دلشان نشسته باشد -  نسخه می پیچد، نسبتِ خود با مداحی برای جریان اصلاحات، جنبش سبز ، آیت الله منتظری ، و سیستم رسانه ای bbc را مشخص کند، آن وقت اهل معرفت قول می‌دهند که پرده بردارند از اینکه چرا علامه حسن زاده آملی در کتاب « انسان در عرف عرفان » از آیت الله خامنه ای به نیکی یاد کرده است.

۵ . چنانکه گذشت، حب و بغض ها همینجا آشکار می شود و عجب اینکه داعیه داران «مرجعیت و روحانیتِ مدرنازیسون شده »، چقدر سخیف حب و بغض های سیاسی خود را آشکار کرده و از هر واقعه ای بهانه ای می تراشند برای «ارضای امیال سیاسی » خود .
۶ . اینکه ادعا شده است ؛ (تمایز علوم دینی از علوم سیاسی بلکه از سیاست روزمره یک «اصل »اساسی است.)  باید دید ، «اصلی» در قاموس کدام جریان و کدام فرهنگ است !!
 اگر قرار باشد هرکس «پیش فرض های فکری» خود را «اصل » بداند و همه ی مناسبات سیاسی و اجتماعی و علمی را با آن ترسیم یا ارزیابی کند ، چه فرقی است بین آقای «کدیور »و «داعش» و «طالبان» و به قول خودشان «جریان های بنیادگرایی افراطی» ؟!

پس بهتر است آقای کدیور ، ملاک ارزیابی اندیشه ی اندیشمندان را ، بودن یا نبودن آنها در «زمین اندیشه و عقیده ی خود » نداند و اندکی به «آزادی اندیشه » معتقد باشند در «عمل» ! نه در صفحات کاغذ و تبیین نظریات دسته چندم الهیات و علوم سیاسی غربی!

۷.  این ادعا که (  با سیر و سلوک عرفانی نه می توان در دانش‌های تجربی ادعایی کرد، و نه در عالَم سیاست موضع درستی گرفت. )  نشانه ی نشناختن «عرفان اصیل اسلامی - شیعی » است. در مورد این گزاره به ذکر یک نکته اکتفا می کنم و آن اینکه «عرفان اصیل اسلامی» که ریشه در «قرآن» ، «سنت» و «سیره ی اهل بیت» و حتی «عقلانیت» دارد ، عرفانی است که در بطن اجتماع است. مَثَلِ اعلای آن حسین ابن علی ( علیه السلام ) است که هم مصلح اجتماعی بود ، هم عارفِ واصل و هم سیاستمداری دقیق آن گونه که امروز ، حرکتش ، «موتور محرک تاریخ » شده و هنوز خفتگان را بیدار می کند .
« سیاست در حکمت متعالیه »، ریشه در «عقلانیت اسلامی » و قرائت فیلسوفانی چون «فارابی» و «ابن سینا »و« شیخ اشراق »و «ملاصدرا» از جامعه سازی دارد و نمی توان آن را فهم کرد جز آنکه « پیوند ناگسستنی قرآن ، عرفان و برهان » فهمیده شود. این نوع سیاست، « انسانِ تراز » تولید می کند.

انسانهای ترازی چون مطهری ، بهشتی ، رجایی ، باهنر ، چمران و ... تا سلیمانی و حججی و ... محصول این تفکر متعالی اند . ( به تبرک شهداء را گفتم و الا هنوز هستند انسان های ترازی که برای تعالی انقلاب ، همت متعالی دارند و ... مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا ... )

پیشنهاد می شود، آقای کدیور مشخص کنند از زاویه ی کدام مکتب و جریان فکری، چنان ادعایی کرده اند تا لااقل  با نقد و بررسی  آن مکتب یا جریان فکری ، گامی مهم در کشف حقیقت برداشته شود!

و پیشنهاد می شود انسان های تراز مشرب فکری خود را معرفی کنند تا ارزیابی ها دقیق تر صورت بگیرد.

در پایان ضمن ارسال سلام و صلوات به روح پرفتوح علامه حسن زاده آملی ، از آقای کدیور خواهشمندم که قدری بیشتر به فکر «مردم رنج کشیده » باشند! و اگر مدل فکری تازه ای را پیشنهاد می کنند ، در محیطی علمی بیان کنند تا مورد نقد و ارزیابی قرار بگیرد به شرط آنکه ؛ نظریات دسته چندم الهیات و فلسفه ی سیاسی غرب را دیکته نکنند و «مداح سکولاریسم» نباشند و بجای بیان مواضع در bbc فارسی ، سری به مردم رنج کشیده بزنند تا ببینند که همین مردم رنج کشیده ، ریشه ی رنج هایشان را «حسن زاده ها » می دانند یا «التقاطی ها »!!

اصلا بیاییم «رفراندوم » برگزار کنیم ( چون این اصطلاح ، خوشایند آقای کدیور است! ) و ببینیم «حسن زاده ی آملی » ، «مردمی تر » و «محبوب تر» بود یا کدیور ؟!

انتهای پیام/
 

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.